چرا پلوراليسم؟ -ويرايش دوم
سام قندچی
سالها متعجب بودم که چرا بسياري از گروههاي مارکسيستي با ليبراليسم دشمني ميورزيدند، نورالدين کيانوري رهبر حزب توده اصطلاح ليبرال را به بد ترين توهين در فرهنگ سياسي ايران تبديل کرد، و در زمان گروگان گيري بسياري در چپ ايران با حزب الله، براي سقوط ليبراليسم در ايران بعد از انقلاب 57 متحد شدند؟ با تفحص بيشتر متوجه شدم که اقتدارگرايان مارکسيسم شوروي و چين نيز همينگونه با ليبراليسم عناد ميورزيده اند.
در واقع جدائي بسياري از گروه هاي چپ ايران از مارکسيسم، بدليل اطلاع از جنايات حکومت هاي کمونيستي در کامبوج Killing Fields و ويتنام، و نيز در پي آشکار شدن قتل عام مخفيانه خانواده تزار توسط لنين، و بسياري جنايات ديگرآن رژيم در طي بيش از نيم قرن، در پيآمد سقوط امپراطوري شوروي، انجام شد، و نه از طريق نقد ايدئولوژي محافل روشنفکري در ايران.
روشنفکران ايران اشتباه برنامه هاي خود را عملأ در عملکرد رژيم اسلامي ديدند که بسياري از آن برنامه ها را به عمل گذاشت. در نتيجه جمعبندي آنها نه مانند روشنفکران ويتنام که آنرا در نسخه اصل کمونيستي خود تجربه کردند و در تلاش برای رهائي از آنچه خود ساخته بودند به عمق فاجعه پی ببرند، بلکه در نگاه به نسخه اسلامي شده همانگونه نوع ايدئولوژي ها بود.
در واقع بسياري از ايدئولوژي هائي که ريشه خود را در مارکسيسم داشتند، براي بيش از يک قرن بر انديشه روشنفکري ايران غلبه داشته اند، حال برخي نظِير خميني، غير مستقيم از طريق سيد قطب مصري، و برخي ديگر نظير مجاهدين مستقيمأ از طريق متون مارکسيستي. البته به اين حقيقت چندان هم خرده نميتوان گرفت چرا که مارکسيسم براي بيش از يک قرن،مهمترين انديشه موجود در عرصه علوم انساني و علوم اجتماعي در جهان بوده است.
تحقيقي درباره "مونيسم و انديشه مارکسيستي" در سالهاي اوائل 1980 انجام دادم، که بسياري از سوألاتم را درباره موضع ضد ليبرالي بسياري از گروه هاي سياسي ايران پاسخ داد. ميتوانيد رساله ام در اين زمينه را در لينک زير مطالعه کنيد:
http://www.ghandchi.com/299-Marxism-plus.htm
اين رساله در بيبليوگرافي زير در کنار کارهاي ديگري که به اين گفتمان مرتبط اند، ذکر شده است، و ديگر منابع مذکور نيز ميتوانند براي مطالعه بيشتر موضوع مفيد باشند:
http://w1.866.telia.com/~u86603748/marxism.html
مسلمأ مارکسيسم که مکتب عمده فکري اي در قرن گذشته بوده است شاخه هاي زيادي داشته است، که حتي برخي از آنها نظير استراکتوراليست هاي فرانسه که در نوشته بالا ذکر کرده ام پلوراليست بودند، هرچند موضع آنها نيز در رابطه با موضوعاتي نظير دولت گرائي در اقتصاد، با مونيستها، چندان تفاوتي نداشته و ندارد و کلاً مونيسم ديدگاه اصلي در جنبش مارکسيستي بوده است که به بهترين شکل هم توسط پلخانف در کتاب «نظريه مونيستي در تاريخ» بيان شده است.
لازم به يادآوري است که صرف نظر از موضوع پلوراليسم، مارکس و مارکسيستها، کارهاي زيادي در زمينه هاي گوناگون علوم انساني و اجتماعي انجام داده اند و نقد من از انديشه مونيستي در مارکسيسم به هدف بي اعتبار کردن آن دستآوردها نيست چرا که جدا از ديدگاه ايدئولوژيک آن نوشتارها، انبوهي از تحقيقات سياسي، اجتماعي و اقتصادي براي حدود صد سال زير اين پرچم ايدئولوژيک انجام شده است و نبايد آن ها را به دور ريخت همانگونه که در اعصار پيش از آن عمده تحقيقات اجتماعي با عناوين مذهبي نظير مسيحي يا اسلامي عرضه شده اند.
در مقايسه با مونيسم، تحقيقات مفصلي را درباره پلوراليسم در فلسفه غرب از همان سالهاي 1982 آغاز کردم و رساله زير را در باره پلوراليسم اولين ثمره آن تلاشها است:
http://www.ghandchi.com/301-Pluralism-plus.htm
بسياري از متفکرين قرن بيستم، نظير برتراند راسل و کارل پاپر، به اهميت پلوراليسم در فلسفه غرب اشاره کرده اند، و مطمئنأ ميتوان متافيزيک پلوراليستي را در کارهاي فلسفي مهمي، از متافيزيک ارسطو گرفته تا مونودولوژي لايبنيتس Leibniz و اتميسم منطقي logical atomism راسل مشاهده کرد. نوشتارهاي زير را درباره کارهاي فلسفي معين در تتبع در اصل آثار دکارت، اسپينوزا و و ديگران تدوين کردم هرچند هيچگاه فرصت نيافتم تا همه اين کارها را در يک کتاب مدون کنم:
http://www.ghandchi.com/440-Aristotle-plus.htm
http://www.ghandchi.com/397-Descartes-plus.htm
http://www.ghandchi.com/406-Spinoza-plus.htm
http://www.ghandchi.com/394-MonadsCPH-plus.htm
http://www.ghandchi.com/447-RussellPluralism-plus.htm
در حقيقت نظريه اتميسم منطقي که در آخرين متن رجوع داده شده در بالا مورد بررسي قرار داده ام را برتراند راسل در دوره اي از سير فلسفي خود ارائه کرد و فلسفه اي بسيار پلوراليستي بود که برخي از فلاسفه زمان ما، نظير نلسون گودمن Nelson Goodman در کتاب «طرق مختلف جهان سازيMany Ways of World-making»، پاراديم وي را دنبال کرده اند.
همچنين بسياري کارهاي کمتر شناخته شده، نظير کتاب «فن معماري فحوا، بنيان پلوراليسم نو» Architectonics of Meaning, Foundations of the New Pluralism نوشته والتز واتسون Walter Watson ، کوششهائي بنياني براي درک مباني پلوراليسم در انديشه فلسفي است.
بنظر من انديشه روشنفکري ايران ميتواند از دستاوردهاي فلاسفه اي که بيشتراز زاويه نگرش پلوراليستي کار کرده اند، بهره مند شود. برخي از آنها نظير جان رالز John Rawls ، در زمينه فلسفه و علوم اجتماعي کار کرده اند، وبرخي ديگر نظير کواين Quine ،دستاورد هايشان بيشتر در زمينه هاي هستي شناسي ontology و منطق، و رياضيات بود.
انديشه روشنفکري ايران در تاريخ بيشتر به مونيسم تمايل داشته تا به پلوراليسم، و اين خود يکي از دلائل تمايل به مارکسيسم و بويژه شاخه هاي مونيستي آن بوده است. علت اين گرايش را هم در نوشتار «ترقي خواهي در عصر کنوني» بحث کرده ام:
http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi-plus.htm
البته درست است که دليل توجه روشنفکران انقلابي ايران به لنين تا کائوتسکي، بخاطرغلبه جنبش هاي انقلابي جهان سوم در نيمه قرن بيستم بوده است، ولي صرفنظر از دلائل تمايل، اين غير قابل انکار است که ما نقصان انديشمنداني نظير ويليام جيمز، راسل، و پاپر را در تاريخ فلسفه و سياست خود داشته ايم، و فراواني افکاري نظير لنين و خميني. بنظر من مهم است که ما با شايستگي هاي انديشه پلوراليستي خود را آشنا کنيم.
اجازه بدهيد اين يادداشت را با نقل قولي از سخنراني هاي 1907 ويليام جيمز William James ، تحت عنوان «يک عالم پلوراليستي A Pluralistic Universe» پايان دهم، که توضيح بسيار عالي اي از پلوراليسم است:
«با تفسير پراگماتيک وارانه، پلوراليسم يا دکترين آنکه کثرت وجود دارد، به اين معني است که قطعات گوناگون واقعيت «ممکن است بيرون» مرتبط باشند. هر آنچه شما ميتوانيد به انديشه بياوريد، هر چقدر بزرگ و در برگيرنده، از نقطه نظر پلوراليستي به يک نوع يا اندازه، يک محيط حقيقي «خارجي» دارد. همه چيز به طرق گوناکون «با» يکديگر هستند، ولي هيچ چيز همه چيز را در بر نميگيرد، يا بر همه چيز غلبه ندارد. لغت «و» در دنباله هر جمله اي ميايد. و چيزي هميشه از قلم ميافتد. «نه کاملأ» بيان بهترين کوشش ها، در هر جاي گيتي، جهت دستيابي به همه-شمولي بايستي ذکر شود. جهان پلوراليستي بيشتر به جمهوري فدرال شبيه است تا يک امپراطوري يا يک پادشاهي [تاکيد از من]. معهذا هرآنچه بسيار بتوان جمع کرد، بسياري ديگر حضور خود را در مرکز موثر آگاهي و عمل آشکار ميسازند، که چيز ديگري خود گردان و غايب بوده، و غير قابل تقليل به يگانگي است.
«مونيسم، از سوي ديگر، تکيه دارد که وقتي ما به واقعيت توجه ميکنيم، واقعيتِ واقعيات، همه چيز حاضرند به «همه چيز» ديگر، در يک همزماني بزرگ کمال، که هيچ چيز يه هيچ معني تبعي functional يا اساسي، نميتواند از بقيه جدا باشد، و همه چيز درهم، در يک تلاقي بزرگ، درهم ادغام ميشوند.
«ويليام جيمز، يک جهان پلوراليستي، متن هاروارد، صفحه 45، چاپ 1977 William James, A Pluralistic Universe, Harvard Edition, Page 45, 1977 print ).»
متن بالا به اين معني نيست که من با فلسفه ويليام جيمز موافقم. در واقع در رساله ام درباره پلوراليسم که در بالا ذکر کردم، نقدي از جيمز در رابطه با پشتيباني وي از فلسفه برگسونBergson نوشته ام ، که از ديدگاه من بسيار عجيب بوده و در تضاد با پلوراليسم است. لازم است در انديشه ايراني نيز نکته مشابهي را ذکر کنم که پلوراليسم علمي هيچ تشابهي به صوفيگري ندارد که در نوشتار ديگري مفصلاً بحث کرده ام که از ديگر موانع رشد انديشه خردگرائي در ايران بوده است:
http://www.ghandchi.com/354-Sufism-plus.htm
در واقع آنچه در ديدگاه پلوراليستي خيلي مهم است فقط اذعان به کثرت نيست بلکه همچنين اين موضوع است که همه گزينه ها به يک اندازه وزن ندارند مثلاً ديدگاهي که تصور کند حامله شدن در اثر دست دادن اتفاق ميافتد هموزن ديدگاهي که لقاح را از نظر علمي بررسي ميکند، نيست. اينکه هر گزينه اي چه وزني بگيرد مثلاً از راه تيغ اوخام در قرون وسطي که انتخاب کمتر اگر هدف را بيان کند و يا فالسيفيکاسيون پاپر در فلسفه معاصر وقتي که تئوريهاي قابل رد علمي طرح شوند، به نسبتي که نتوان تئوري را رد کرد، وزنه بالاتري کسب ميکنند. در نوشتار زير درباره فلسفه علم اين موضوع را مفصل بحث کرده ام:
http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
آخر آنکه من شک دارم بشريت در هيچ کشوري ايده آل امريکائي «پيگيري خوشبختيpursuit of happiness» که برگرفته از لايبنيتس است را آنگونه که برتراند دو ژونل توضيح داده است، بتواند در چارچوب مونيسم بدست آورد، حال چه مونيسم مذهبي را پيشه کند چه مونيسم ملحدانه مارکسيستي!
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
اول اسفند 1386
Feb 20, 2008
متن مقاله بزبان انگليسي:
http://ghandchi.com/86-whypluralism.htm
مقالات ديگر فارسي مربوط به موضوع :
http://www.ghandchi.com/97-falsafehElm.pdf
--------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com/BasicWritings.htm
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html
WHY PLURALISM?
http://ghandchi.com/86-whypluralism.htm
Persian Version
http://www.ghandchi.com/294-cherApluralism-plus.htm
For years I could not understand the animosity of Marxist groups such as hezb-e tudeh with Iranian liberals, such as the Bazargan government and its spokesman Amir Entezam.
I was always surprised why these leftists sided with hezbollAhis during the hostage crisis and were happy about the subsequent overthrow of the Bazargan government.
I also was surprised why the Soviet and Chinese Marxist hardliners were always against the liberals.
In fact, many of the Marxist groups in Iran fell apart, because of the international experiences such as the Killing Fields of Cambodia and the revelations following the falling apart of the Soviet Union, and not because of a strong critic of this ideology in Iranian intellectual circles. Whereas various ideologies that had their roots in this school of thought, had reigned in Iranian intellectual thought for almost a century. Even the ideology of some Islamic organizations such as MojAhdein had strong roots in the Marxist ideology.
I did a research about "Marxist Thought & Monism", which answered some of the questions I had about the anti-liberal stand of many Iranian revolutionary organizations. You can find my paper at the following URL:
http://www.ghandchi.com/299-Marxism-plus.htm
My above paper is mentioned at the following bibliography, alongside many other works, that in one way or other, have dealt with related topics:
http://w1.866.telia.com/~u86603748/marxism.html
Of course, Marxism being the major school of thought in the last century has had so many versions and some of them are even pluralist.
Moreover, regardless of the issue of pluralism, Marx and Marxists have contributed a lot to many areas of modern social sciences, and humanities, and my following critic of monism in Marxist Thought, is not aimed at discrediting those contributions.
Also in contrast to Monism, I have also studied the subject of pluralism in the Western Philosophy. The following is what I have written on Pluralism:
http://www.ghandchi.com/301-Pluralism-plus.htm
Some of the leading thinkers of the 20th Century, such as Bertrand Russell and Karl Popper, had noted the value of pluralism in the Western Philosophy.
And of course, one could find pluralistic metaphysics in philosophical works ranging from Aristotle's Metaphysics to Leibniz's monadology and Russell's logical atomism. I wrote the following about the main works of this Western Thought researching the original works of these authors but did not find the time to put them all together in a book:
http://www.ghandchi.com/440-Aristotle-plus.htm
http://www.ghandchi.com/397-Descartes-plus.htm
http://www.ghandchi.com/406-Spinoza-plus.htm
http://www.ghandchi.com/394-MonadsCPH-plus.htm
http://www.ghandchi.com/447-RussellPluralism-plus.htm
In fact, Russell's Logical Atomism, which he proposed at a juncture of his philosophical journey, was a very pluralistic philosophy, and even some philosophers of our times, such as Nelson Goodman, in his "Many Ways of World-making," have pursued Russell's paradigm.
And there are many less known works such as a book called "Architectonics of Meaning, Foundations of the New Pluralism" by Walter Watson, that have tried to better understand the fundamental attributes of Pluralism in the philosophical thought.
I think the Iranian intellectual thought can benefit a lot from the contributions of philosophers who have worked more on pluralistic approach in philosophy, whether they have worked in moral philosophy such as John Rawls in his "Lectures on the History of Moral Philosophy" or Quine in his works on ontology, necessity, and experience.
I think Iranian intellectual thought has had more tendency towards monism than pluralism and this is why Marxism and especially the more monistic versions of it, have had more appeal among the Iranian revolutionaries. We have not had an abundance of people partial to James, Russell or Popper in Iran, but have had an abundance of ones following Lenin or Khomeini. I think it is more important for us to ponder on the merits of pluralistic thought, both in philosophical or religious thinking.
Let me finish my note with the following passage from William James, from his lectures in 1907 entitled "A PLURALISTIC UNIVERSE". I find this passage an excellent explication of Pluralism:
"Pragmatically interpreted, pluralism or the doctrine that it is many means only that sundry parts of reality *may be externally related*. Everything you can think of, however vast or inclusive, has on the pluralistic view a genuinely 'external' environment of some sort or amount. Things are 'with' one another in many ways, but nothing includes everything, or dominates over everything. The word 'and' trails along after every sentence. Something always escapes. "Even not quite" has to be said of the best attempts made anywhere in the universe at attaining all-inclusiveness. The pluralistic world is thus more like a federal republic than like an empire or a kingdom. However much may be collected, however, much may report itself as present at any effective center of consciousness or action, something else is self-governed and absent and unreduced to unity.
"Monism, on the other hand, insists that when you come down to reality as such, to the reality of realities, everything is present to *everything* else in one vast instantaneous co-implicated complete-ness-nothing can in any sense, functional or substantial, be really absent from anything else, all things interpenetrate and telescope together in the great total conflux." (William James, PLURALISTIC UNIVERSE, Harvard Edition, Page 45, 1977 print).
The above does not mean that I agree with the philosophy of William James. In fact, in my above paper about Pluralism, I have written a critic of James for his support of Bergson, which I find odd considering James's partiality towards pluralism.
What is important in pluralist thought is not just acknowledgement of multiplicity but it is giving different weights to different theories which was done by Ockham's razor in Medieval Times and by Popper's falsification in Modern Times when a theory believing in handshake as a reason for pregnancy would not have equal weight to a theory based on scientific explanation of eggs and sperm. I have extensively discussed this topic of Philosophy of Science in my following paper which is only in Persian:
http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
I also have differentiated pluralism from Sufism in my following paper:
http://www.ghandchi.com/354-Sufism-plus.htm
Finally let me close this note by saying that I doubt it that humanity in any country can achieve the American ideal of *pursuit of happiness* taken from Leibniz within the confines of monism, whether it is a religious monism or an atheistic monism.
Sam Ghandchi, Publisher
IRANSCOPE
Sept 1, 2001
http://www.iranscope.com/
RELATED ARTICLES
http://www.ghandchi.com/index-Page6.html
---------------------------------------------------------------------
* The above article was first posted on Jebhe BB on Sept 1, 2001