نوع متفاوت بشر مورد نياز است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariant.htm
متن انگليسی English Version
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariantEng.htm
در جامعه صنعتی سه قرن گذشته نظريه پردازان دو سيستم سرمايه داری و سوسياليسم توجه خود را به اقتصاد، معطوف کردند. آدام اسميت اقتصاددان مکتب سرمايه داری و کارل مارکس اقتصاددان مکتب سوسياليسم بود. آينده نگر های مدرن نظير آسيپ فلختايم(1) و برتراند دو ژوونل(2) پس از جنگ جهانی دوم هنگاميکه به اين نتيجه رسيدند که نه سرمايه داری و نه سوسياليسم هيچيک قادر به ارائه چارچوبی نيستند که معضل آزادی و عدالت اقتصادی را حل کند توجه خود را به گام نهادن فراسوی خود جامعه صنعتی معطوف کردند؛ با اينهمه، آنان نيز توجه خود را بر *اقتصاد* متمرکز کردند. و در پی اولين آينده نگرهای اواسط قرن بيستم، دانيل بل، تئوريسيون برجسته جامعه اطلاعاتی در کتاب "طلوع جامعه مابعد صنعتی" کماکان توجه خود را بر روی اقتصاد متمرکز کرد تا بحدی که اثر خود را جلد دنباله "کاپيتال" مارکس، محسوب می کرد. همچنين متفکران آينده نگر نظير فريدون اسفندياری(3) (اف. ام.- 2030) که در مورد مهندسی انسان بحث می کرد همچنان به تغييرات مورد نظر بمثابه عوامل درازمدتی که توسعه اجتماعی را در خود ميسازند، می نگريست و تحول گلوبال برای او همچنان توسعه جامعه اطلاعاتی، محسوب می شد.
ری کورزويل وقوع خيلی نزديک تغييرات عمده ای را در فيزيک و انديشه بشر در کتاب "نقطه انفصالی نزديک است"(4) نشان داده است. کورزويل پيش بينی می کند نقطه انفصالی حوالی سال 2045 خواهد بود. خود نيز در سال 1985، وقوع بسيار نزديک ابزار هوشمند را بعنوان شالوده توليد هم در ارتباط با آنچه ابزارها تاکنون بوده اند و هم در ارتباط با انسان بعنوان ابزار، بررسی کردم(5). اما امروز، در پرتو آثار کورزويل که چشم های ما را به ابعاد ديگر اين بحث گشوده است می بينم که انسان تا آنجا که مربوط به نيازهايش می شود، بايستی که به نوع متفاوتی بدل شود تا که بتواند عدالت و آزادی را در زندگی خود شکل دهد.
جالب توجه است که همه آينده نگرهای پيش از کورزويل، نظير فريدون اسفندياری، توجه خود را بر تئوری اقتصادی متمرکز کرده بودند در صورتيکه وی هدف خود را نه تنها قريب الوقوع بودن نقطه انفصالی قرار داده است بلکه عملاً نيز تلاش کرده است نقش عمده ای در چگونگی وقوع اين تحول ايفا کند. گرچه ری کورزويل نميگويد که خود عاملی برای جهش ژنی پيش رو بسوی يک نوع جديد بشر است اما چنين نتيجه گيری از آثار وی غيرقابل اجتناب بنظر می رسد که او چنين تحولی را قريب الوقوع بداند.
در طبيعت تاکنون همه جهش های ژنی در واقع حاصل اشتباهات در سطح ژنی بوده اند و جهنده های زيست پذير، چه پيشينيان آنها محو شده باشند چه به موازات آنها به حيات خود ادامه داده باشند، باقی مانده اند(6). در گذشته، انسانها انواع تازه را بطور مصنوعی بوجود آورده اند، نظير پيوند درختان يا پرورش انواع جديد سگ، که اساساً تا آنجا که به نيازهايشان مربوط ميشد تفاوت چندانی با هم نداشتند، اما در عوض تفاوت هايشان در خصيصه هايی نظير رنگ مو يا تفاوت هاي ويژگی های چهره بود. اما امروز ما شاهد تغييرات ژنی از طريق ژن تراپی و تکنيک ديگری موسوم به "ميوتاژنسيس هدايت شونده*" هستيم تا که بشر تفاوت يافته ای را که بشکل عمده از انواع موجود متفاوت است، بوجود آوريم. با بهره گيری از اينگونه روش ها، نوع متفاوت انسان بايد از نظر *نيازهای اصلی* خود از پيشينيان خود متفاوت باشد آنهم دقيقاً به دليل فاکتور اقتصادی در واقعيت گلوبال، آنچه که کمتر از سوی همه آنهايی که تغيير تکاملی را به درستی در افق زندگی بشر می بينند، مورد بحث قرار می گيرد.
همه توجه متفکران اقتصادی، اجتماعی، و سياسی در جامعه صنعتی، و حتی پيش از آن، در ميان متفکرين عهد باستان، به موضوع نيازهای اصلی بشر، معطوف بوده است. به عبارت ديگر، غذا، پوشاک، و مسکن برای هر نگرش اجتماعی يا سياسی موضوعی اصلی است چرا که هر مدل اجتماعی سياسی بايستی نشان دهد که نيازهای اوليه بشر را در سيستم پيشنهادی خود، چگونه برآورده می کند. اين عامل حتی در قلب سيستمی نظير برده داری قابل مشاهده بود چون لازم بود برده داران بتوانند حداقل توان برآوردن نيازهای اوليه بيش از خود را در اختيار داشته باشند تا بتوانند که برده ای را صاحب باشند. حال اگر معضل نيازهای افزايش يابنده جمعيت بشر مشخص بتواند با نوع متفاوتی از انسان که نيازهايش تغييريافته است مطرح گردد، بجای آنکه تلاش شود واقعيت اجتماعی اقتصادی برای نيازهای موجود تغيير کند، آنگونه که در 10000 سال گذشته مرسوم بوده است، در عمل، ما معضل اقتصادی را بدون آنکه مدل تازه اقتصادی ارائه کنيم، حل کرده ايم. به عبارت ديگر، بجای آنکه توجه خود را به تصوير کشيدن يک مدل اقتصادی که قادر باشد عدالت اجتماعی را برای همه بشريت آنگونه که هست متمرکز کنيم، توجه خود را به تصوير کشيدن نوع متفاوتی از انسان که نيازهايش با وضع کنونی تکنولوژی و منابع طبيعی در جهان، قابل برآوردن باشد، متمرکز خواهيم کرد.
اين پيشنهاد تمرينی در داستانهای تخيلی نيست بلکه آينده نگری واقعی در عصر ما ست. آنچه از آينده نگری مدرن اواسط قرن بيستم باقی مانده است چيزی نيست بيش از علم پيش بينی (فورکستينگ) آناليتيک، و بسختی می توان عامل مبتکرانه ای در آن ديد. به همين دليل نيز آلوين تافلر خود به آن نقطه رسيده است که در راستای بينش خود از اقتصاد آمريکا و تغيير اجتماعی از نوت گينگريچ حمايت می کند(7) چرا که واضح بگويم، پيش بينی در مورد جامعه اطلاعاتی بسختی قادر است راه حل تازه ای برای ساختارهای کهنه جامعه صنعتی ارائه کند – چرا که جامعه صنعتی در هر دو شکل سرمايه داری و سوسياليستی آن مدت هاست که کارايی خود را از دست داده است. حتی در بزرگترين اقتصاد جهان – آمريکا، ميزان فقر را می توان با مشاهده افراد بيخانمانی که در خيابانهای نزديک به کاخ سفيد در ميان برف بر روی زمين خوابيده اند يا 47 ميليون نفر مردمی که در آمريکا از حداقل بيمه درمانی برخوردار نيستند، درک کرد. و اروپا نيز با همه سنت سوسياليستی خود در وضع چندان بهتری نيست. کشورهای اروپايی مزايای بازنشستگی را حذف می کنند هنگاميکه تعداد بيشتری از مردم زندگی طولانی تری دارند – که در واقع بجای آنکه طول عمر بيشتر خبر خوبی باشد خبر بدی شده است – چرا که ضمن اينکه نيازهای انسان تغيير نايافته باقی مانده اند، متوسط طول عمر انسان افزايش يافته است.
همه جهش های ژنی مطلوب نيستند. بسياری از آنها زيان آور يا خنثی هستند. و ما نميتوانيم منتظر وقوع جهش ژنی مطلوب بنشينيم تا در زمان آينده به وقوع بپيوندد(8) و در پاسخ به آنچه کورزويل *تغييرات شتابنده* می خواند، بشريت نياز دارد که برای *تکامل شتابنده* تلاش ورزد(9). بنابراين ما نبايد برای وارد کردن جهش ژنی مطلوب، منتظر وقوع خودبخودی آن شويم. هر سيستم اخلاقی که اينگونه عمل را غيراخلاقی تلقی کند بشريت را در برابر بدترين وضعيت رها خواهد کرد، زمانيکه ما شاهد رشد شتابنده جامعه اطلاعاتی هستيم. اخلاقيات کهنه شده نميتوانند پاسخ معضل پيش روی نوع بشر را فراهم آورند جدا از آنکه چقدر خود را مملو از معنويت تصور کنند. ما نياز داريم که ديدگاههای اخلاقی خود را تغيير دهيم، سيستم های اخلاقی که خود بيشتر مانعی در مقابل ما هستند، تا تئوری های اقتصادی ما.
مرکزی بودن موضوع نيازهای بشر نسبت به موضوع کار تفاوت عمده مسأله ای است که در مقابل آينده نگرهای امروز قرار دارد نسبت به آنچه در مقابل متفکرين پيشرو قرن نوزدهم قرار داشت.
برنامه ريزی برای نوع متفاوت انسان محدود به بحث های مدافع يا مخالف ترانس ئومانيسم نيست. ری کورزويل معتقد است که ما ترانس ئومان نخواهيم داشت بلکه اين خود انسان است همانگونه که به دفعات هموسپينزسپينز در تاريخ تکامل خود جهش داشته است، تغيير خواهد کرد. برخی ديگر اين تغيير را ترانس ئومانيسم توصيف می کنند. نکته بحث آنقدر در مورد خصيصه های نوع نيست که در مورد نيازهای آن است. يک واريانت جديد با نيازهای مناسب برای واقعيت گلوبال، تغييری تاريخی خواهد بود که می تواند دسترسی به جامعه ای عادلانه و آزاد را ممکن سازد.
به عنوان مثال يک نوع حيوانات را که نيازهای اوليه اش با اکثر حيوانات متفاوت است می توان در تارديگرادها يا خرس های آبی ديد(10). اين موجودات کوچک قادرند در درجه حرارت های بسيار سرد يا بسيار گرم، تحت پرتو اشعه های مختلف و در شرايط خلاء در فضا به راحتی ادامه زندگی دهند و توليد مثل کنند.
گفتمانی که در مورد نوع متفاوت بشر است مکانيسم های اين گذار را در بر می گيرد. می شود جهش های ژنی در ژنوم بشر وارد کرد تا که در فنوتايپ تغيير ايجاد کرد و خصيصه های نوع جديد بشر را ممکن ساخت اما چگونه ميشود بدانيم که چه نوع جهش ژنی را باعث شويم بويژه آنکه اين جهش های ژنی تاکنون مشاهده نشده اند؟ مسأله ديگر اين است که چگونه چنين آزمايشهايی را می شود با مدل های دقيق انجام داد و بر موانع اخلاقی فائق آمد تا که بشود اثر جهش های ژنی مختلف را بر فنوتايپ بشر، مورد ارزيابی قرار داد.
پرسش اين است که هرگاه اين واريانت انسانی، يا نوع متفاوت بشر بوجود آيد، آيا در دسته بندی های اصلی يا دسته بندی های فرعی قرار خواهد گرفت. آيا يک نوع (species) خواهد بود يا يک زيرنوع (subspecies)؟ برای آنکه واريانت را بشود نوع تازه توصيف کرد نبايد قادر باشد که با بشر عادی کنونی جفت گيری کند و فرزندی که قادر به توليد مثل باشد، بوجود آورد. ما بايد اين مسأله را مورد تحقيق قرار دهيم و اگر واريانت جديد بتواند با نوع کنونی بشر توليد مثل کرده و فرزند قادر به توليد مثل به وجود آورد، در آن صورت يک زيرنوع (subspecies) خواهد بود و نه يک نوع تازه.
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نوزدهم بهمن ماه 1389
February 8, 2011
پانويس ها:
* site-directed mutagenesis ميوتاژنسيس هدايت شونده
1. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Flechtheim.htm
2. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Jouvenel.htm
3. http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm
4. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm
5. http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm
6. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110125172418.htm
7. http://www.ghandchi.com/642-JoeThePlumberEng.htm
8.
Number_of_mutations_per_human_per_generation=(1*10^(9)mutations/nucleotide)(2*3.2*10^9nucleotides/individual)=6.4mutations_per_individual.
Number_of_mutations_per_population_per_generation=(6.4mutations/individual)(6.486*10^9individuals/population)=41.5*10^9mutations. So the one-half of DNA one inherits from his/her father or mother differs from theirs by 3 mutations. For chromosomal mutations versus point mutations (a nucleotide changes) see: http://www.1lec.com/Genetics/Chromosome%20Structure/index.html
9. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110124102921.htm
10. http://en.wikipedia.org/wiki/Tardigrade
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariant.htm
متن انگليسی English Version
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariantEng.htm
در جامعه صنعتی سه قرن گذشته نظريه پردازان دو سيستم سرمايه داری و سوسياليسم توجه خود را به اقتصاد، معطوف کردند. آدام اسميت اقتصاددان مکتب سرمايه داری و کارل مارکس اقتصاددان مکتب سوسياليسم بود. آينده نگر های مدرن نظير آسيپ فلختايم(1) و برتراند دو ژوونل(2) پس از جنگ جهانی دوم هنگاميکه به اين نتيجه رسيدند که نه سرمايه داری و نه سوسياليسم هيچيک قادر به ارائه چارچوبی نيستند که معضل آزادی و عدالت اقتصادی را حل کند توجه خود را به گام نهادن فراسوی خود جامعه صنعتی معطوف کردند؛ با اينهمه، آنان نيز توجه خود را بر *اقتصاد* متمرکز کردند. و در پی اولين آينده نگرهای اواسط قرن بيستم، دانيل بل، تئوريسيون برجسته جامعه اطلاعاتی در کتاب "طلوع جامعه مابعد صنعتی" کماکان توجه خود را بر روی اقتصاد متمرکز کرد تا بحدی که اثر خود را جلد دنباله "کاپيتال" مارکس، محسوب می کرد. همچنين متفکران آينده نگر نظير فريدون اسفندياری(3) (اف. ام.- 2030) که در مورد مهندسی انسان بحث می کرد همچنان به تغييرات مورد نظر بمثابه عوامل درازمدتی که توسعه اجتماعی را در خود ميسازند، می نگريست و تحول گلوبال برای او همچنان توسعه جامعه اطلاعاتی، محسوب می شد.
ری کورزويل وقوع خيلی نزديک تغييرات عمده ای را در فيزيک و انديشه بشر در کتاب "نقطه انفصالی نزديک است"(4) نشان داده است. کورزويل پيش بينی می کند نقطه انفصالی حوالی سال 2045 خواهد بود. خود نيز در سال 1985، وقوع بسيار نزديک ابزار هوشمند را بعنوان شالوده توليد هم در ارتباط با آنچه ابزارها تاکنون بوده اند و هم در ارتباط با انسان بعنوان ابزار، بررسی کردم(5). اما امروز، در پرتو آثار کورزويل که چشم های ما را به ابعاد ديگر اين بحث گشوده است می بينم که انسان تا آنجا که مربوط به نيازهايش می شود، بايستی که به نوع متفاوتی بدل شود تا که بتواند عدالت و آزادی را در زندگی خود شکل دهد.
جالب توجه است که همه آينده نگرهای پيش از کورزويل، نظير فريدون اسفندياری، توجه خود را بر تئوری اقتصادی متمرکز کرده بودند در صورتيکه وی هدف خود را نه تنها قريب الوقوع بودن نقطه انفصالی قرار داده است بلکه عملاً نيز تلاش کرده است نقش عمده ای در چگونگی وقوع اين تحول ايفا کند. گرچه ری کورزويل نميگويد که خود عاملی برای جهش ژنی پيش رو بسوی يک نوع جديد بشر است اما چنين نتيجه گيری از آثار وی غيرقابل اجتناب بنظر می رسد که او چنين تحولی را قريب الوقوع بداند.
در طبيعت تاکنون همه جهش های ژنی در واقع حاصل اشتباهات در سطح ژنی بوده اند و جهنده های زيست پذير، چه پيشينيان آنها محو شده باشند چه به موازات آنها به حيات خود ادامه داده باشند، باقی مانده اند(6). در گذشته، انسانها انواع تازه را بطور مصنوعی بوجود آورده اند، نظير پيوند درختان يا پرورش انواع جديد سگ، که اساساً تا آنجا که به نيازهايشان مربوط ميشد تفاوت چندانی با هم نداشتند، اما در عوض تفاوت هايشان در خصيصه هايی نظير رنگ مو يا تفاوت هاي ويژگی های چهره بود. اما امروز ما شاهد تغييرات ژنی از طريق ژن تراپی و تکنيک ديگری موسوم به "ميوتاژنسيس هدايت شونده*" هستيم تا که بشر تفاوت يافته ای را که بشکل عمده از انواع موجود متفاوت است، بوجود آوريم. با بهره گيری از اينگونه روش ها، نوع متفاوت انسان بايد از نظر *نيازهای اصلی* خود از پيشينيان خود متفاوت باشد آنهم دقيقاً به دليل فاکتور اقتصادی در واقعيت گلوبال، آنچه که کمتر از سوی همه آنهايی که تغيير تکاملی را به درستی در افق زندگی بشر می بينند، مورد بحث قرار می گيرد.
همه توجه متفکران اقتصادی، اجتماعی، و سياسی در جامعه صنعتی، و حتی پيش از آن، در ميان متفکرين عهد باستان، به موضوع نيازهای اصلی بشر، معطوف بوده است. به عبارت ديگر، غذا، پوشاک، و مسکن برای هر نگرش اجتماعی يا سياسی موضوعی اصلی است چرا که هر مدل اجتماعی سياسی بايستی نشان دهد که نيازهای اوليه بشر را در سيستم پيشنهادی خود، چگونه برآورده می کند. اين عامل حتی در قلب سيستمی نظير برده داری قابل مشاهده بود چون لازم بود برده داران بتوانند حداقل توان برآوردن نيازهای اوليه بيش از خود را در اختيار داشته باشند تا بتوانند که برده ای را صاحب باشند. حال اگر معضل نيازهای افزايش يابنده جمعيت بشر مشخص بتواند با نوع متفاوتی از انسان که نيازهايش تغييريافته است مطرح گردد، بجای آنکه تلاش شود واقعيت اجتماعی اقتصادی برای نيازهای موجود تغيير کند، آنگونه که در 10000 سال گذشته مرسوم بوده است، در عمل، ما معضل اقتصادی را بدون آنکه مدل تازه اقتصادی ارائه کنيم، حل کرده ايم. به عبارت ديگر، بجای آنکه توجه خود را به تصوير کشيدن يک مدل اقتصادی که قادر باشد عدالت اجتماعی را برای همه بشريت آنگونه که هست متمرکز کنيم، توجه خود را به تصوير کشيدن نوع متفاوتی از انسان که نيازهايش با وضع کنونی تکنولوژی و منابع طبيعی در جهان، قابل برآوردن باشد، متمرکز خواهيم کرد.
اين پيشنهاد تمرينی در داستانهای تخيلی نيست بلکه آينده نگری واقعی در عصر ما ست. آنچه از آينده نگری مدرن اواسط قرن بيستم باقی مانده است چيزی نيست بيش از علم پيش بينی (فورکستينگ) آناليتيک، و بسختی می توان عامل مبتکرانه ای در آن ديد. به همين دليل نيز آلوين تافلر خود به آن نقطه رسيده است که در راستای بينش خود از اقتصاد آمريکا و تغيير اجتماعی از نوت گينگريچ حمايت می کند(7) چرا که واضح بگويم، پيش بينی در مورد جامعه اطلاعاتی بسختی قادر است راه حل تازه ای برای ساختارهای کهنه جامعه صنعتی ارائه کند – چرا که جامعه صنعتی در هر دو شکل سرمايه داری و سوسياليستی آن مدت هاست که کارايی خود را از دست داده است. حتی در بزرگترين اقتصاد جهان – آمريکا، ميزان فقر را می توان با مشاهده افراد بيخانمانی که در خيابانهای نزديک به کاخ سفيد در ميان برف بر روی زمين خوابيده اند يا 47 ميليون نفر مردمی که در آمريکا از حداقل بيمه درمانی برخوردار نيستند، درک کرد. و اروپا نيز با همه سنت سوسياليستی خود در وضع چندان بهتری نيست. کشورهای اروپايی مزايای بازنشستگی را حذف می کنند هنگاميکه تعداد بيشتری از مردم زندگی طولانی تری دارند – که در واقع بجای آنکه طول عمر بيشتر خبر خوبی باشد خبر بدی شده است – چرا که ضمن اينکه نيازهای انسان تغيير نايافته باقی مانده اند، متوسط طول عمر انسان افزايش يافته است.
همه جهش های ژنی مطلوب نيستند. بسياری از آنها زيان آور يا خنثی هستند. و ما نميتوانيم منتظر وقوع جهش ژنی مطلوب بنشينيم تا در زمان آينده به وقوع بپيوندد(8) و در پاسخ به آنچه کورزويل *تغييرات شتابنده* می خواند، بشريت نياز دارد که برای *تکامل شتابنده* تلاش ورزد(9). بنابراين ما نبايد برای وارد کردن جهش ژنی مطلوب، منتظر وقوع خودبخودی آن شويم. هر سيستم اخلاقی که اينگونه عمل را غيراخلاقی تلقی کند بشريت را در برابر بدترين وضعيت رها خواهد کرد، زمانيکه ما شاهد رشد شتابنده جامعه اطلاعاتی هستيم. اخلاقيات کهنه شده نميتوانند پاسخ معضل پيش روی نوع بشر را فراهم آورند جدا از آنکه چقدر خود را مملو از معنويت تصور کنند. ما نياز داريم که ديدگاههای اخلاقی خود را تغيير دهيم، سيستم های اخلاقی که خود بيشتر مانعی در مقابل ما هستند، تا تئوری های اقتصادی ما.
مرکزی بودن موضوع نيازهای بشر نسبت به موضوع کار تفاوت عمده مسأله ای است که در مقابل آينده نگرهای امروز قرار دارد نسبت به آنچه در مقابل متفکرين پيشرو قرن نوزدهم قرار داشت.
برنامه ريزی برای نوع متفاوت انسان محدود به بحث های مدافع يا مخالف ترانس ئومانيسم نيست. ری کورزويل معتقد است که ما ترانس ئومان نخواهيم داشت بلکه اين خود انسان است همانگونه که به دفعات هموسپينزسپينز در تاريخ تکامل خود جهش داشته است، تغيير خواهد کرد. برخی ديگر اين تغيير را ترانس ئومانيسم توصيف می کنند. نکته بحث آنقدر در مورد خصيصه های نوع نيست که در مورد نيازهای آن است. يک واريانت جديد با نيازهای مناسب برای واقعيت گلوبال، تغييری تاريخی خواهد بود که می تواند دسترسی به جامعه ای عادلانه و آزاد را ممکن سازد.
به عنوان مثال يک نوع حيوانات را که نيازهای اوليه اش با اکثر حيوانات متفاوت است می توان در تارديگرادها يا خرس های آبی ديد(10). اين موجودات کوچک قادرند در درجه حرارت های بسيار سرد يا بسيار گرم، تحت پرتو اشعه های مختلف و در شرايط خلاء در فضا به راحتی ادامه زندگی دهند و توليد مثل کنند.
گفتمانی که در مورد نوع متفاوت بشر است مکانيسم های اين گذار را در بر می گيرد. می شود جهش های ژنی در ژنوم بشر وارد کرد تا که در فنوتايپ تغيير ايجاد کرد و خصيصه های نوع جديد بشر را ممکن ساخت اما چگونه ميشود بدانيم که چه نوع جهش ژنی را باعث شويم بويژه آنکه اين جهش های ژنی تاکنون مشاهده نشده اند؟ مسأله ديگر اين است که چگونه چنين آزمايشهايی را می شود با مدل های دقيق انجام داد و بر موانع اخلاقی فائق آمد تا که بشود اثر جهش های ژنی مختلف را بر فنوتايپ بشر، مورد ارزيابی قرار داد.
پرسش اين است که هرگاه اين واريانت انسانی، يا نوع متفاوت بشر بوجود آيد، آيا در دسته بندی های اصلی يا دسته بندی های فرعی قرار خواهد گرفت. آيا يک نوع (species) خواهد بود يا يک زيرنوع (subspecies)؟ برای آنکه واريانت را بشود نوع تازه توصيف کرد نبايد قادر باشد که با بشر عادی کنونی جفت گيری کند و فرزندی که قادر به توليد مثل باشد، بوجود آورد. ما بايد اين مسأله را مورد تحقيق قرار دهيم و اگر واريانت جديد بتواند با نوع کنونی بشر توليد مثل کرده و فرزند قادر به توليد مثل به وجود آورد، در آن صورت يک زيرنوع (subspecies) خواهد بود و نه يک نوع تازه.
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نوزدهم بهمن ماه 1389
February 8, 2011
پانويس ها:
* site-directed mutagenesis ميوتاژنسيس هدايت شونده
1. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Flechtheim.htm
2. http://www.ghandchi.com/iranscope/Anthology/Jouvenel.htm
3. http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm
4. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm
5. http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm
6. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110125172418.htm
7. http://www.ghandchi.com/642-JoeThePlumberEng.htm
8.
Number_of_mutations_per_human_per_generation=(1*10^(9)mutations/nucleotide)(2*3.2*10^9nucleotides/individual)=6.4mutations_per_individual.
Number_of_mutations_per_population_per_generation=(6.4mutations/individual)(6.486*10^9individuals/population)=41.5*10^9mutations. So the one-half of DNA one inherits from his/her father or mother differs from theirs by 3 mutations. For chromosomal mutations versus point mutations (a nucleotide changes) see: http://www.1lec.com/Genetics/Chromosome%20Structure/index.html
9. http://www.sciencedaily.com/releases/2011/01/110124102921.htm
10. http://en.wikipedia.org/wiki/Tardigrade