چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵

قدرت، مذهب، و اصلاح طلبان ج.ا.

قدرت، مذهب، و اصلاح طلبان ج.ا.
سام قندچی

سالهاست که اصلاح طلبان دولتي ايران، دست در دست بقيه گروه بنديهاي قدرت در جمهوري اسلامي، در اين رژيم قرون وسطائي در حکومت هستند، ولي هميشه وانمود ميکنند که گوئي مسأله شان خيرات به نيروهاي دموکرات و سکولار است، و نه قدرت. اصلأ هر نيروئي که معتقد باشد نظرش براي جکومت کردن بهتر است، بايستي خواستار گرفتن قدرت باشد، و من خرده اي بر اصلاح طلبان حکومتي از اين نظر ندارم. حواست کسب قدرت توسط يک حزب سياسي، نه تنها غلط نيست، بلکه عاليترين هدف سياسي است، وگرنه آن حزب خودش هم به کارائي برنامه خود معتقد نيست.

در کشوري دموکراتيک نظير آمريکا، وقتي حزب دموکرات در قدرت نيست، کوشش ميکند که در انتخابات بعدي به قدرت برسد، و اين نه تنها کار بدي نيست، بلکه جز لاينفک دموکراسي است. شکسته نفسي کردن و با دست پس زدن قدرت سياسي، و با پا پيش کشيدن، اگر بخاطر ناداني سياست مدار نباشد، مطمئنأ بخاطر تحميق مردم است. مسأله قدرت سياسي در جامعه، موضوع شکسته نفسي و تعارف نيست، مسأله پيش بردن يک پلاتفرم سياسي در برابر پلاتفرم هاي ديگر است، که به خوشبختي يا تيره روزي مردم ميتواند بيانجامد.

اگر يک شخصيت سياسي بيايد، و به شما بگويد در صورتي حاضر است با شما همکاري سياسي کند، که شما تعهد کنيد در قدرت سياسي نقشي نگيريد، يا آن فرد معني حزب و گروه سياسي را با ژورناليسم و کار مطبوعاتي اشتباه گرفته است، و يا آنکه ميخواهد نيروهاي سياسي مخالف خود را تحميق کند، و از آنها براي اهداف سياسي خود سؤ استفاده کند. يک حزب سياسي در پي کسب قدرت است، در صورتيکه يک موسسه ژورناليستي در پي نقد جامعه و حکومت. البته در تاريخ سياسي ما، يک طرز فکر توده اي وجود داشته، که هدف ژورناليسم و حزب سياسي را يکي ميگرفته، و من در جاي ديگر آنرا بحث کرده ام (http://www.ghandchi.com/367-tudehii.htm) و موضوع بحث من در اين نوشته نيست. به بحث نيروهاي مذهبي-سياسي باز گردم.

در جامعه ايران پيش از جمهوري اسلامي، يک نيروي سياسي بنام نهضت آزادي سالها فعاليت داشت، که از نظر برنامه اي تفاوت اصلي اش با نيروي اصلي ناسيوناليست ايران جبهه ملي، در اين بود که نهضت آزادي، خواهان امتزاج قدرت سياسي با مذهب اسلام بود، وگرنه از نظر برنامه اي در پي ناسيوناليسم بود، و به همين خاطر هم اعضائش خود را ملي-مذهبي ميخواندند، که خود اصطلاحي متضاد است، که موضوع بحث من در اينجا نيست.

در سالهاي پس از تأسيس جمهوري اسلامي، ما شاهد بوجود آمدن نيروي ديگري بوده ايم که امتزاج قدرت سياسي دولت با مذهب اسلام را تبليغ ميکند، اما در پي ناسيوناليسم نيست. بخشي از اين نيرو، جبهه مشارکت اسلامي است که از بخشي از تکنوکرات هاي جمهوري اسلامي تشکيل ميشود، که اکثرأ خواهان حکومت اسلامي بدون آخوند هاي متحجر اسلامي، يعني بدون امثال اعضاي شوراي نگهبان، هستند. بخش ديگر اين جريان سياسي-مذهبي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است، که معيارشان براي حکمراني، تعهد به اسلام سياسي است، و نه مدارج بالاي فقه و اصول، و اساسأ درکشان از شيعه، نظير سازمان مجاهدين خلق، اسلام سياسي و رابطه مستقيم با خدا است ، و عدم نياز به آخوندها بمثابه رابط.

به عبارت ديگر جبهه مشارکت تکنوکراتهائي هستند که آخوند ها را براي اداره دولت لازم نميبينند، و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي راديکالهائي هستند، که مذهب شبه پروتستاني ايده آلشان است، که دوباره آخوند لازم ندارد، اما هردو طرفدار اسلام سياسي هستند. البته در تفاوت با سازمان مجاهدين خلق که از قدرت به بيرون پرتاب شد، اين هردو نيرو با جامعه روحانيت در اين 26 سال گذشته ساخته اند، و به همين علت در قدرت با ملايان شريک بوده و هستند.

آنچه در بالا نوشتم بر همه آشکار است و نيازي به بحث مفصل نيست. آنچه موضوع بحث من است، اين واقعيت است که از نهضت آزادي تا جبهه مشارکت و مجاهدين، در اين نکته مشترکند که به اسلام سياسي معتقد، و به همين دليل هم سازمان هاي مذهبي-سياسي ساخته اند. در صورتيکه افراد مذهبي اي که به اسلام سياسي معتقد نيستند، در سازمان هائي نظير جبهه ملي متشکل بوده اند، و در پي ايجاد قدرت سياسي براي مذهب نبوده اند. بسياري از افراد رهبري جبهه ملي، در واقع افرادي متدين بوده اند، و تفاوتشان با رهبران جريانات مذهبي-سياسي ذکر شده، در اعتقادشان به استفاده نکردن مذهب بمثابه ایزار سياسي بوده و هست، و آنرا براي اسلام مضر ميدانند، نه انکه خود غير مذهبي باشند، که من در جاي ديگر بحث کرده ام [http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm].

برخي فکر ميکنند که اسلام از تحول مدرن دور بوده است، و به اين دليل ما شاهد چنين نيروهاي سياسي-مذهبي در ايران امروز هستيم. واقعيت آن است که حتي در زمان مشروطيت و پس از آن، بسياري شخصيت هاي مذهبي مترقي نظير شيخ محمد خياباني، در پي ساختن تشکيلاتهاي سياسي-مذهبي نبوده اند. بنابراين چنين استدلالي امروز يعني 100 سال بعد، دور از واقعيت است.

برخي ديگر هم ميگويند که در سطح جهاني، برعکس تصورات دانشمندان قرون هجدهم و نوزدهم ، مذهب نه تنها از بين نرفته، بلکه رشد هم کرده است و اين موضوع را دليل رشد جريانات مذهبي-سياسي در ايران و ديگر نقاط خاورميانه ميدانند. واقعيت اين است که رشد مذهب در جهان بمعني رشد مذهب سياسي نبوده، بلکه برعکس بوده است. در واقع با رشد علم، در اين دو قرن، تصميمات مقننه، مجريه، و قضائيه، در تمامي دولت هاي مدرن، اساسأ مبناي مذهبي خود را از دست داده است. اگر کسي اعدام ميشود، بخاطر استدلالات علمي مخالف و موافقين اعدام است و نه به دلائل مذهبي.

در واقع مذهب در غرب ديگر مذهب گذشته نيست، و بقول ريچارد رورتي [The Future of Religion, by Richard Rorty and Gianni Vattimo, Edited by Santiago Zabala, 2005] ، اساسأ نقشي نظير موسسات خيريه پيدا کرده است. در عرصه هاي گوناگون دانش، اساسأ مذهب اهميتي ندارد، و علم يکه تاز است، و فقط در عرصه هاي اخلاق و متافيزيک، مذهب مطرح است ، که نقشي فرهنگي به مذهب داده است. چه مذهب مسيحيت، چه يهوديت، چه بودائيسم، و چه حتي اسلام، در دنياي مدرن، نقشي فرهنگي گرفته اند، و کليسا در يک قرن اخير بيشتر شبيه موسسه اي خيريه است، و محل اجتماع فرهنگي محلي است، تا سازماني که اعلام جنگ صليبي و جهاد کند.

حتي اسلام در ايران، پس از انقلاب مشروطيت، نقش سياسي خود را بيشتر و بيشتر از دست داده، و مسجد به محل اجتماع مردم محل و مؤسسه اي خيريه مبدل شده بود. در يک قرن گذشته، قدرت سياسي و ايدئولوژي، ادغام خود را در ايدئولوژي هاي سکولار، نظير سوسياليسم نشان داده اند، و نه در مذهب. در واقع آنچه اسلام سياسي در يک ربع قرن اخيرشاهدش بوده ايم، ربطي به رشد مذهب در دو قرن گذشته ندارد، و پرچم ايدئولوژيک واپس گرائي، در مقابل بحران جامعه صنعتي ، و در برابر تحول فراصنعتي است، و اينکه در خاورميانه رنگ بنيادگرائي اسلامي گرفته را، مفصلأ در جاي ديگري بحث کرده ام [http://www.ghandchi.com/380-UNIslamism.htm].

به بحث قدرت سياسي، احزاب و مذهب برگردم. آنچه در 26 سال گذشته در ايران شاهدش بوده ايم، اين است که ديگر فقط، با پديده اي نظير نهضت آزادي روبرو نيستيم ، که عده اي از مسلمانان جنبش ملي ، در عکس العمل به جنبش کمونيستي ، جبهه ناسيوناليستي خود را ، مذهبي کنند، و قدرت سياسي را با مذهب بياميزند، بلکه ما با نيروهائي از تکنوکراتهاي ايران و جريانات راديکال مذهبي روبرو هستيم ، که در تأسي از جريان بنيادگراي اسلامي ، اينها نيز از نفي امتزاج قدرت سياسي و مذهب سر باز ميزنند، و باصطلاح اصلاح طلبي دولتي اسلامي را ، در کنار بنيادگرايان اسلامي، ارائه ميدهند.

تمام بحث هاي راجع به رشد مذهب، منحرف کردن افکار عمومي است. رشد مذهب در دنياي دوقرن اخير، رشد کليسا بمثابه موسسات خيريه بوده است ، و نه مذهب سياسي که مروجين اسلام سياسي، چه محافظه کار و چه اصلاح طلب ، براي جامعه ايران ترويج ميکنند. در واقع دليل رشد انتقام جوئي بر عليه مذهبيون در ايران، به خاطر اين تداخل مذهب و دولت است ، و غرب نه تنها آن امتزاج دولت و مذهب را قرن هاست که به دور انداخته، و از آن دور ريختن بعقب بر نگشته، بلکه خصوصي کردن مذهب، بمعني پايان يافتن مأموريت سياسي براي مذهب بوده است. ما در قرن پانزدهم زندگي نميکنيم، که تازه در پي آن باشيم که مذهب پروتستان بدون روحانيت را، نظير شهر مرتدان، ژنو کالوين، ايجاد کنيم، بلکه هدف، ندادن قدرت سياسي به مذهب است، چه از طريق ملايان باشد، و چه از طريق تشکيلاتهاي مذهبي-سياسي.

قدرت سياسي قرن هاست که از مذهب جدا شده ، و آنچه اصلاح طلبان ايران تجديد حيات کرده اند، همان پروگرام بنيادگرايان اسلامي در قرن 21 است، اما بشکل تعديل شده آن. من قبلأ بحث کرده ام [http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm] که نميتوانم بگويم در دولت سکولار آينده، ايجاد احزاب مذهبي-سياسي را بايستي ممنوع کرد، اما بايستي بگويم که ايجاد چنين احزابي در قرن 21 عملي به نهايت واپسگرا است.

ادامه تشکيلاتهاي مذهبي اساسأ در نقش خيريه ، و جمع هاي فرهنگي اخلاقي، از کساني که به يک سري اعتقادات مشترک پايبندند، ميتواند معني داشته باشد، وگرنه هرگونه تشکيلاتهاي مذهبي-سياسي، باعث دامن زدن به درگيري ها و منازعات قرون وسطائي مذهبي ميشود، آنچه که همه اين سالها در ايران و بقيه خاورميانه، شاهدش بوده ايم، و طي حکومت خاتمي ديديم که دولت هيچکار براي پايان دادن به تضييقات نسبت به نيروهاي غير مذهبي براي شرکت در پروسه سياسي انجام نداد، هر چند اصلاح طلبان دولتي در جنگ خود با محافظه کاران مذهبي، از کمک هاي بسيار زياد نيروهاي سکولار در همه اين سالها بهره مند شدند.

در واقع اصلاح طلبان دولتي، و حتي نهضت آزادي، که کانديدايش براي رئيس جمهوري رد شد، حاضر به تحريم انتخابات نشدند، چون با پايه اي ترين تضييقات حکومت مذهبي-سياسي، که دقيقأ از ادغام مذهب و دولت سرچشمه ميگيرند، با محافظه کاران اين حکومت هم رأي هستند، هر چند همين ادغام مذهب و دولت، آنها را نيز در عمل حذف ميکند، چرا که مذهب حکام، مذهب راستين تلقي ميشود، و مذهب اينان، ميتواند هر لحظه کفر و الحاد ناميده شود، همانگونه که درباره آغاجري رژيم چنين کرد.

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
10 خرداد 1384
May 31, 2005

مطالب مرتبط:

کتاب ايران آينده نگر: آينده نگري در برابر تروريسم
چرا اسلامگرائي ميکشد؟
سکولاريسم چيست؟
تحريم، يا معين و بيعت با امام


متن مقاله به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/412-PowerReligionEng.htm
ٍPower, Religion, and IRI Reformists
Sam Ghandchi

For years, the IRI state reformists of Iran, hand in hand with the other factions of power in Islamic Republic of Iran (IRI), have been in power in this Medieval regime, but always have pretended as if their issue is charity to the democratic and secular forces, and not power. Basically any force that thinks its ideas are better to govern, should want to take power, and I have no grievance with the IRI state reformists in that regard. The desire to take power by any political party, not only is not wrong, but it is the highest political goal, or else that party itself does not believe in the effectiveness of its own program.

In a democratic country like the U.S., when the Democratic Party is not in power, it tries to take power in the next elections, and not only this is not a bad action, rather it is an inseparable part of democracy. Pretending humility and as in Persian expression, to push politics with the hand, when pulling it with the foot, if it is not because of the naïveté of the politician, surely it is to fool the people. The issue of political power in society, is not an issue of compliments, modesty, and humility, rather it is an issue of driving a political platform in contrast to other platforms, which can end in success and prosperity or failure and destitution of the people.

If a political personality comes, and tells you that s/he is willing to politically cooperate with you, if you promise not to take a political role, that individual is either mistaking the meaning of political party and group with journalism and literary work, or s/he is trying to fool political opponents, and to take advantage of them for her/his political goals. A political party is after taking power, whereas a journalistic enterprise is after critiquing society and government. Of course in our political history, there has been a toodehii way of thinking , equating journalism and political party, and I have discussed that elsewhere [http://www.ghandchi.com/367-tudehii.htm], which is not the topic of my discussion here. Let me return to the topic of religious-political forces.

In Iranian society before the Islamic Republic, a political force by the name of Nehzate Azadi had been active for years, and the main difference in their programs with Jebhe Meli, the main force of Iranian nationalism, was that Nehzate Azadi wanted the mixture of political power and the religion of Islam, otherwise program-wise they were pursuing a nationalist program, and this was why their members referred to themselves as nationalist-religious, a contradictory term which is not my discussion here.

In the years after the founding of the Islamic Republic, we have witnessed the creation of another force which has advocated the mixing of state and religion, but is not after nationalism. Part of this force, is the Jebhe Mosharekate Eslami which is formed by part of the IRI technocrats, who mainly want Islamic government without the petrified members of the clergy, meanign those similar to the GC members. Another part of this political-religious trend, is the Sazmane Mojahedine Enghelabe Eslami, whose criteria governing, is commitment to political Islam, and not high echelons of Feghe va Osool (Sharia), and basically their understanding of Shi'a, just like Sazmane Mojahedine Khalgh, is political Islam and direct relation with God, and absence of need for Akhounds as the intermediary with God.

In other words, Jebhe Mosharekat are technocrats who do not see the need for Akhounds to administer the government, and Sazmane Mojahedin Enghelabe Eslami are radials, who have a semi-Protestant religion as their ideal, which again does not need Akhounds, but they both are political Islam. Of course, the difference between Sazmane Mojahedin Khalgh which was thrown out of power, with these two force is that they have both cooperated with the Akhounds all these 26 years, and this is why all these years they have shared power with mollas and they still do.

What I wrote above is obvious to everyone, and does not need a detailed discussion. The issue that is my discussion here, is the reality that from Nezhzate Azadi to Jebhe Mosharekat and Mojahedin, they are share in one point that they believe in political Islam, and this is why they have built religious-political organizations. Whereas the religious people who do not believe in political Islam, have been organized in organizations like Jebhe Meli, and have not been after political power for religion. Many of the leaders of Jebhe Meli, are in fact religious believers, and their difference with the leaders of religious-political groups, was and is in their belief in not using religion as a political tool, and considering such action as detrimental for Islam, not that they be irreligious themselves, which I have discussed elsewhere [http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm].

Some people think that Islam has been away from the modern development, and they think this is the reason we are witnessing such political-religious forces in Iran of today. The reality is that even at the time of mashrootiat and thereafter, many of the progressive religious personalities like Sheikh Mohammad Khiabani, were not pursuing the making of political-religious organizations. Thus this reasoning today 100 years later, is far from reality.

Some others think that in the international level, contrary to the perception of the eighteenth and nineteenth Century scientists, religion not only has not faded away, but has grown too, and think of this issue to be the reason for the growth of the religious-political groups in Iran and the rest of Middle East. The reality is that the growth of religion in the world has not meant the growth of political religion, but has been the reverse. In fact with the growth of science, in these two centuries, legislative, executive, and judicial decisions, in all Modern countries, basically have lost their religious basis. If someone is executed, it is because of the scientific reasoning of supporters and opponents of execution and not because of religious reasons.

In fact, religion in the West is not the religion of the past, and as Richard Rorty puts it [The Future of Religion, by Richard Rorty and Gianni Vattimo, Edited by Santiago Zabala, 2005], religion has found a role like charity organizations. In various areas of knowledge, basically religion has no significance, and scientif is the sole driver, and only in realms of ethics and metaphysics, religion is considered, which has given religion a cultural significance. Whether Christianity, Judaism, Buddhism, or even Islam, in the modern world, have taken a cultural role, and the Church in the recent century has resembled a charity organization, and the cultural local gathering place, rather than being an organization issuing Crusades and Jihads.

Even Islam in Iran, ever since the Constitutional Movement, the political role has been reduced more and more, and the mosque has become a place of social gathering and charity. In the last century, political power and ideology, showed mixings, in the secular ideologies, such as socialism, and not in religion. In fact, what has been political Islam in the last quarter of a century, has nothing to do with the growth of religion in the last two centuries, and the retrogression ideological flag, confronting the crisis of industrial society, and against post-industrial development, and why in Middle East it has found the color of Islamic fundamentalism, I have discussed fully elsewhere [http://www.ghandchi.com/380-UNIslamism.htm].

Let me return to the topic of political power, parties, and religion. What we have witnessed in Iran in the last 26 years, is the fact we are not only facing a phenomena like Nehzate Azadi, where a number of Muslims of nationalist movement, in reaction to the Communist movement, turning their nationalist front religious, and to mix political power with religion, rather we are facing forces of Iran's technocrats and religious radicals, who in footsteps of the Islamist fundamentalists, are not negating the mixing of political power and religion, and are offering the so-called state Islamic reformists, side by side with the Islamist fundamentalists.

All the discussions about the growth of religion, are to mislead the public opinion. The growth of religion in the last two centuries, has been the growth of Church as a charity organization, and not political religion that the advocates of political Islam, whether conservative or reformist, are prescribing for Iran. In fact, the reason for the revengefulness against religious people in Iran, is because of the mixing of state and religion, and in the West not only has discarded that mixing of state and religion for centuries, but has not returned from that discarding, rather the privatization of religion, has meant the ending of the political mission for religion. We are not living in the 15th century, to just be searching for a Protestant religion without clergy, to create something like the City of Heretics, Calvin's Geneva, rather our goal, is not to give political power to religion, where through the mollahs, or through the religious-political organizations.

Political power has been separated from religion for centuries, and what the Iranian reformists are trying to revive, is the program of the Islamist fundamentalists in 21 st Century, but in its reduced form. As I have previously discussed [http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm], I cannot say that in secular state, forming of religious-political parties can be banned, but I should say that creation of such parties in 21st Century is a very retrogressive action.

Continuation of religious organizations, essentially can make sense when taking the form of charities, and ethical cultural communities, of the people who share a set of beliefs, otherwise any religious-political organization, can give rise to Medieval religious conflicts and clashes, the fights one could witness all these years in Iran and the rest of Middle East, and during Khatami's government, we saw that the government did not do anything to end the prohibition against the non-religious forces in the political process, whereas all these years, the IRI reformists in their war with the conservatives, benefited from a lot of help of secular forces of Iran.

In reality, the IRI state reformists, and even Nehzate Azadi, whose presidential candidate was rejected, were not willing to join the election boycott, because they agree with the conservatives of this government, in the most basic discriminations of this religious-political government, namely the mixing of religion and state, although this mixing, in practice, eliminates them as well, because the religion of rulers, is considered the "true" religion, and their religion, can be called heresy and blasphemy, the way IRI regime called Aghajari.

Hoping for a Federal, Democratic, and Secular Futurist Republic in Iran,

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
May 31, 2005


RELATED WORKS:
FUTURIST IRAN BOOK: Futurism vs Terrorism
Why Islamism Kills?
What is Secularism?

-------------------
Home page
http://www.ghandchi.com

All Articles
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html