گالبريت و دموکراسي در ايران
سام قندچی
بتازگي درباره معضل *حفاظت* از دموکراسي (http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm)، در دوران هاي موجوديت دولت دموکراتيک در ايران، يعني مشخصأ در زمان مصدق، بحث کردم. براي درک بهتر اين موضوع، مفيد است درک کنيم که *قدرت* چيست، و *منابع* آن چه هستند، و به چه *فرم* هائي اعمال ميشود. کتاب جان کنث گالبريتJohn Kenneth Galbraith ، تحت عنوان کالبد شکافي قدرت Anatomy of Power، در اين رابطه بسيار خواندني است.
قدرت *چيست*
ماکس وبرMax Weber، که خود گالبريت وي را ذکر ميکند، قدرت را بمثابه "امکان تحميل خواست خود بر روي رفتار ديگران" تعريف ميکند، و قدرت بدان شکل، مدتها قبل از وبر شناخته شده بوده است، مثلأ وقتي سانتزوSun Tzu تعريف "دانش يعني قدرت" را قرن ها پيش مطرح کرده است، و اين بحث تازه اي در کارهاي گالبريت نيست. آنچه در کار گالبريت تازگي دارد، تعريف *منابع* قدرت، *فرمها* يا ابزار هاي قدرت، و مطالعه اين عناصر مختلف و ارتباطات متقابل آنها است. گالبريت رابطه نزديکي را بين *منابع* قدرت، يعني شخصيت، مالکيت، و سازمان؛ و *فرمها* يا ابزارهاي قدرت، يعني شکل کانداين، پاداشي، و يا تبعي قدرت ميبيند.
منابع قدرت
1- شخصيت- *شخصيتPersonality* يعني چيزهائي نظير فرهيختگي يا کاريزمايcharisma شخصي يک رهبر.
2- مالکيت-*مالکيتProperty* ميتواند برده، مالکيت زمين، کارخانجات، و غيره باشد.
3- سازمان-*سازمانorganization* ميتواند بمعني موقعيت در يک تشکيلات باشد. مثلأ، يک مدير که ميتواند در زمان هاي بحران، کارمندان خود را بيکار کند، منبع قدرتش در جايگاه وي در ساختار تشکيلاتي شرکتش نهفته است. يا اينکه تصميم گيري پدر بزرگ و مادربزرگ براي خانواده گسترده، از جايگاه آنان در هيرارشي خانواده در جامعه سنتي ناشي ميشود.
فرمهاي قدرت
1-قدرت کانداين- فرم *اجباريCondign* قدرت، يعني اعمال قدرت از طريف نيروي فيزيکي. مثلأ، اگر معلمي با چوب، دانش آموز را به گوش دادن وادار کند، او از قدرت فيزيکي کانداين استفاده کرده است. در جوامع عقب مانده تر، اين فرم قدرت بيشتر مرسوم بوده است، چه با استفاده از اجبار شخصي و يا اجبار تشکيلاتي. آنها که شمشير و تفنگ بيشتر داشتند، قدرتمند تر بودند. حتي در جوامع مدرن، نيروي پليس هنوز از فرم کانداين قدرت استفاده ميکند.
2-قدرت پاداشي- فرم *پاداشيCompensatory* قدرت، يعني اعمال قدرت از طريق پاداش و جبران. مثلأ، وقتي که پدر و مادر به کودک ميگويند که اگر وي مشقش را تمام نکند، ده درصد مقرري هفتگي اش را کم ميکنند، آنها از فرم پاداشي قدرت دارند استفاده ميکنند. اين فرم قدرت، شکل اعمال قدرت در جوامع مدرن تر بوده است، که با استفاده از مالکيت و منابع ديگر قدرت همراه بوده است.
3-قدرت تبعي-فرم *تبعيConditioned* قدرت، يعني اعمال قدرت از طريق عادت دادن مردم به وضعيت خاص، چه از طريق کاريزماي شخصي، يا مالکيت، و يا موقعيت تشکيلاتي. براي گالبريت، قدرت تبعي بيشتر معني قدرت ناشي از *عادت دادن* است و قدرت رسانه ها، افکار عمومي، و وسائل ارتباطات جمعي را شامل ميشود، که در عصر مدرن، رشد عظيمي داشته اند. براي وي، *قدرت تبعي*، از طريق جايگاه سازماني، مالکيت، و کاريزماي شخصي اعمال ميشود. شکل تبعي قدرت، مشابه آنچيزي است که نويسندگاني نظير ريچارد داکينزRichard Dawkins ، *ميمزmemes* ميخوانند، ميمز که روان اجتماعي را کنترل ميکند، و در مقايسه با فرم هاي قدرت *کانداين* و *پاداشي*، غير محسوس است.
مصدق و شاه
مصدق در برقراري دموکراسي خيلي موفق بود، اما در *حفاطت* از دموکراسي موثر نبود، چرا که کنترل مردم در ديکتاتوري، اساسأ از طريق قدرت کانداين بود، و تقليل استفاده از قدرت کانداين از طرف دولت مصدق، اجازه داد که اوباش از منابع قدرت فوق دولتي خشونت، براي استفاده از فرم *کانداين* قدرت استفاده کنند، تا که رئيس پليس مصدق، افشار طوس، را بکشند، و مردم را متوحش کنند. سازمان سيا نيز از پول، بمثابه منبع قدرت مالکيتي، براي استفاده از فرم *پاداشي* قدرت استفاده کرد، و آنهم از طريق دادن رشوه به مقامات دولتي، روحانيت، و اوباش، تا که دولت مصدق را تضعيف کند. آيت الله کاشاني و آمريکا نيز از قدرت تبعي استفاده کرده، و نارضايتي از دولت مصدق را متشکل کردند، و بالاخره با استفاده از سه فرم کانداين، پاداشي، و تبعي قدرت، دولت مصدق سرنگون و ديکتاتوري شاه از 1332 تا 1357 برقرار شد.
جمهوري اسلامي ايران (ج.ا.ا)
قدرت تبعي نوارهاي خميني روزهاي اول انقلاب، بسيار زود با شبکه بغرنج ساختار قدرت جمهوري اسلامي، و فرم کانداين قدرت در رأس، تعويض شد. , بزودي در پي آنهم، شکنجه و قتل گسترده مخالفين آغاز شد. فتواي خميني براي قتل سلمان رشدي، زماني بود که وي ديگر نميتوانست برروي قدرت تبعي تکيه کند، و اين فتوا بهترين سمبل اين شيفت جمهوري اسلامي، به اتکأ بيشتر و بيشتر برروي *قدرت کانداين* بود، که با صحنه گرداني پليس و اوباش ادامه يافت. هرچند تبليغات برروي تلويزيون و راديو افزايش يافتند، قدرت تبعي جمهوري اسلامي کمتر و کمتر موثر بود، و بکارگيري نيروي سبعانه خشونت، شکل قدرت کانداين رابه شکل اصلي قدرت جمهوري اسلامي ايران مبدل کرد، که همراه قدرت پاداشي رشوه ها و اعانات دولتي، دوران تاريک بيست ساله اخير را رقم زده است.
نتيجه گيري
با ملاحظه آناتومي قدرت، اين مشکل نيست که درک کنيم چقدر ساده لوحانه است که فکر کنيم براي حفاظت از قدرت، ميشود فقط فرم *کانداين* قدرت دولت رسمي، يعني پليس را، از بين برد، و اميدوار بود دموکراسي با نصيحت کردن پيروز شود. به عبارت ديگر، فقط حرف خوب گفتن و باصطلاح تمرين دموکراسي کردن، اجازه ميدهد نيروهاي ديکتاتوري از فرمهاي کانداين، پاداشي، و تبعي قدرت، براي بازپس گرفتن قدرت استفاده کنند. اگر نيروهاي دموکراسي خواه ايران، دوباره موفق به کسب قدرت شوند، بايستي تمام منابع قدرت، يعني شخصيت، مالکيت، و تشکيلات، مورد استفاده قرار گيرند، و آنهم با تمرکز برروي فرمهاي پاداشي و تبعي قدرت، تا که دموکراسي نوپا تقويت شود، و بايستي روشن بود که فرم کانداين قدرت پليس، تا مدتها بايستي ادامه يابد، و نميتواند يک شبه پس از برقراري دموکراسي برچيده شود.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
4 اسفند 1383
February 22, 2005
مطلب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm
متن مقاله به زبان انگليسي
Galbraith and Democracy in Iran
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/383-GalbraithEng.htm
Recently I discussed the dilemma of *protection* of democracy (http://www.ghandchi.com/379-ProtectionEng.htm), in periods of existence of democratic state in Iran, namely the time of Mossadegh. To better address this issue, it is useful to understand what *power* is, what its *sources* are, and with what *forms* it is exercised. John Kenneth Galbraith's Anatomy of Power is a worthwhile reading in this respect.
WHAT *IS* POWER
Max Weber, noted by Galbraith himself, had defined power as "the possibility of imposing one’s will upon the behavior of others”, and power as such, was known long before Weber, when Sun Tzu wrote “knowledge is power", and this is not what is new in Galbraith. What is new in Galbraith is his dissecting of power, defining *sources* of power, *forms* or instruments of power, and studying these different elements and their interactions. Galbraith sees a close relationship between *sources* of power, namely Personality, Property, and Organization; and the *forms* or instruments of power, that is Condign, Compensatory, and Conditioned Power.
SOURCES OF POWER
1- Personality- *Personality* means things like personal charisma of a leader.
2-Property- *Property* can be slaves, land ownership, factories, etc.
3-Organization- *organization* means organizational status. For example, when a manager gets to lay-off employees, during business downturns, source of his power resides in his position in the company’s organizational structure. Or grandparents deciding for the extended family results from their status in the family hierarchy of a traditional society.
FORMS OF POWER
1-Condign Power- *Condign* form of power means exercising power through physical force. For example, if a teacher uses a stick to get the student to listen, s/he is using a condign power. In more backward societies, this form of power has been the most commonplace, using personal or organizational coercion. The ones who had more swords or guns were more powerful. Even in the advanced modern democratic societies, the police force still uses condign form of power.
2-Compensatory Power-*Compensatory* form of power means exercising power through rewards. For example, when parents tell their kid that if the child does not finish homework on time, 10 percent of the kid's allowance will be taken away, they are using a compensatory form of power. This form of power is the way power has been exercised in the more modern societies using property and other sources of power.
3-Conditioned Power-*Conditioned* form of power means exercising power through conditioning the people, whether by personal charisma, property, or organizational status. Conditioned power for Galbraith means more like *conditioning power* and includes power thru media, public opinion, and mass communications, which have grown tremendously in the modern times. For him, *conditioned power* is exercised using organizational status, property, and even personal charisma. Conditioned form of power is similar to what authors like Richard Dawkins call *memes*, memes which control the social psyche, and are mostly sublime, in contrast to *condign* and *compensatory* forms of power.
MOSSADEGH & THE SHAH
Mossadegh was very successful in establishing democracy, but was not effective in *protecting democracy*, because controlling people in dictatorship, was primarily thru condign form of power, and the reduction of use of condign force by the state during Mossadegh, allowed the vigilantes to use their own ultra-state sources of coercive power to use *condign* form of power, to kill Mossadegh's chief of police Afshar-toos and to scare people. CIA used money as property source to use*compensatory* form of power, giving bribes to government officials, clergy, and vigilantes to undermine Mossadegh. Ayatollah Kashani and the U.S. used conditioned power to organize anti-Mossadegh discontent. And finally using all three forms of condign, compensatory, and conditioned power, Mossadegh's government was overthrown and Shah's dictatorship of 1953-1979 was established.
ISLAMIC REPUBLIC OF IRAN (IRI)
Conditioned power of Khomeini's tapes in early days of the Revolution, was quickly replaced with the whole complex of IRI power structure, with condign form of power at the top. And soon the widespread torture and murder of opponents was started. Khomeini 's fatwa to kill Salman Rushdie was when he no longer could rely on conditioned power, and it was the best illustration of IRI's shift, to rely more and more on *condign power*, with the police and vigilantes running the show. Although the propaganda on TV and radio has increased, the conditioned power of IRI had become less and less effective, and the heinous force of violence, has made the condign power, the main form of IRI rule in Iran, which accompanied by compensatory power of bribes and government handouts, has drawn the map of a dark era, for over 20 years in Iran.
CONCLUSION
Considering the anatomy of power, it is not hard to understand how naive it is to think that to protect democracy, one can just drop *condign* form of official government's power, that is the police, and to hope for democracy to win by advice. In other words, just talking nice and so-called exercising democracy, allows the dictatorial forces to use condign, compensatory, and conditioned forms of power to win back the state. If Iranian pro-democracy forces get a chance to win power again, all sources of power, that is personality, property, and organization, should be used; with a focus on compensatory and conditioned forms of power, to strengthen the new founded democracy, and one should also be clear that the condign form of power of police, will have to continue for some time, and cannot be dropped the next day after establishing democracy.
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Second Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
February 22, 2005
Related Article
http://www.ghandchi.com/379-ProtectionEng.htm
سام قندچی
بتازگي درباره معضل *حفاظت* از دموکراسي (http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm)، در دوران هاي موجوديت دولت دموکراتيک در ايران، يعني مشخصأ در زمان مصدق، بحث کردم. براي درک بهتر اين موضوع، مفيد است درک کنيم که *قدرت* چيست، و *منابع* آن چه هستند، و به چه *فرم* هائي اعمال ميشود. کتاب جان کنث گالبريتJohn Kenneth Galbraith ، تحت عنوان کالبد شکافي قدرت Anatomy of Power، در اين رابطه بسيار خواندني است.
قدرت *چيست*
ماکس وبرMax Weber، که خود گالبريت وي را ذکر ميکند، قدرت را بمثابه "امکان تحميل خواست خود بر روي رفتار ديگران" تعريف ميکند، و قدرت بدان شکل، مدتها قبل از وبر شناخته شده بوده است، مثلأ وقتي سانتزوSun Tzu تعريف "دانش يعني قدرت" را قرن ها پيش مطرح کرده است، و اين بحث تازه اي در کارهاي گالبريت نيست. آنچه در کار گالبريت تازگي دارد، تعريف *منابع* قدرت، *فرمها* يا ابزار هاي قدرت، و مطالعه اين عناصر مختلف و ارتباطات متقابل آنها است. گالبريت رابطه نزديکي را بين *منابع* قدرت، يعني شخصيت، مالکيت، و سازمان؛ و *فرمها* يا ابزارهاي قدرت، يعني شکل کانداين، پاداشي، و يا تبعي قدرت ميبيند.
منابع قدرت
1- شخصيت- *شخصيتPersonality* يعني چيزهائي نظير فرهيختگي يا کاريزمايcharisma شخصي يک رهبر.
2- مالکيت-*مالکيتProperty* ميتواند برده، مالکيت زمين، کارخانجات، و غيره باشد.
3- سازمان-*سازمانorganization* ميتواند بمعني موقعيت در يک تشکيلات باشد. مثلأ، يک مدير که ميتواند در زمان هاي بحران، کارمندان خود را بيکار کند، منبع قدرتش در جايگاه وي در ساختار تشکيلاتي شرکتش نهفته است. يا اينکه تصميم گيري پدر بزرگ و مادربزرگ براي خانواده گسترده، از جايگاه آنان در هيرارشي خانواده در جامعه سنتي ناشي ميشود.
فرمهاي قدرت
1-قدرت کانداين- فرم *اجباريCondign* قدرت، يعني اعمال قدرت از طريف نيروي فيزيکي. مثلأ، اگر معلمي با چوب، دانش آموز را به گوش دادن وادار کند، او از قدرت فيزيکي کانداين استفاده کرده است. در جوامع عقب مانده تر، اين فرم قدرت بيشتر مرسوم بوده است، چه با استفاده از اجبار شخصي و يا اجبار تشکيلاتي. آنها که شمشير و تفنگ بيشتر داشتند، قدرتمند تر بودند. حتي در جوامع مدرن، نيروي پليس هنوز از فرم کانداين قدرت استفاده ميکند.
2-قدرت پاداشي- فرم *پاداشيCompensatory* قدرت، يعني اعمال قدرت از طريق پاداش و جبران. مثلأ، وقتي که پدر و مادر به کودک ميگويند که اگر وي مشقش را تمام نکند، ده درصد مقرري هفتگي اش را کم ميکنند، آنها از فرم پاداشي قدرت دارند استفاده ميکنند. اين فرم قدرت، شکل اعمال قدرت در جوامع مدرن تر بوده است، که با استفاده از مالکيت و منابع ديگر قدرت همراه بوده است.
3-قدرت تبعي-فرم *تبعيConditioned* قدرت، يعني اعمال قدرت از طريق عادت دادن مردم به وضعيت خاص، چه از طريق کاريزماي شخصي، يا مالکيت، و يا موقعيت تشکيلاتي. براي گالبريت، قدرت تبعي بيشتر معني قدرت ناشي از *عادت دادن* است و قدرت رسانه ها، افکار عمومي، و وسائل ارتباطات جمعي را شامل ميشود، که در عصر مدرن، رشد عظيمي داشته اند. براي وي، *قدرت تبعي*، از طريق جايگاه سازماني، مالکيت، و کاريزماي شخصي اعمال ميشود. شکل تبعي قدرت، مشابه آنچيزي است که نويسندگاني نظير ريچارد داکينزRichard Dawkins ، *ميمزmemes* ميخوانند، ميمز که روان اجتماعي را کنترل ميکند، و در مقايسه با فرم هاي قدرت *کانداين* و *پاداشي*، غير محسوس است.
مصدق و شاه
مصدق در برقراري دموکراسي خيلي موفق بود، اما در *حفاطت* از دموکراسي موثر نبود، چرا که کنترل مردم در ديکتاتوري، اساسأ از طريق قدرت کانداين بود، و تقليل استفاده از قدرت کانداين از طرف دولت مصدق، اجازه داد که اوباش از منابع قدرت فوق دولتي خشونت، براي استفاده از فرم *کانداين* قدرت استفاده کنند، تا که رئيس پليس مصدق، افشار طوس، را بکشند، و مردم را متوحش کنند. سازمان سيا نيز از پول، بمثابه منبع قدرت مالکيتي، براي استفاده از فرم *پاداشي* قدرت استفاده کرد، و آنهم از طريق دادن رشوه به مقامات دولتي، روحانيت، و اوباش، تا که دولت مصدق را تضعيف کند. آيت الله کاشاني و آمريکا نيز از قدرت تبعي استفاده کرده، و نارضايتي از دولت مصدق را متشکل کردند، و بالاخره با استفاده از سه فرم کانداين، پاداشي، و تبعي قدرت، دولت مصدق سرنگون و ديکتاتوري شاه از 1332 تا 1357 برقرار شد.
جمهوري اسلامي ايران (ج.ا.ا)
قدرت تبعي نوارهاي خميني روزهاي اول انقلاب، بسيار زود با شبکه بغرنج ساختار قدرت جمهوري اسلامي، و فرم کانداين قدرت در رأس، تعويض شد. , بزودي در پي آنهم، شکنجه و قتل گسترده مخالفين آغاز شد. فتواي خميني براي قتل سلمان رشدي، زماني بود که وي ديگر نميتوانست برروي قدرت تبعي تکيه کند، و اين فتوا بهترين سمبل اين شيفت جمهوري اسلامي، به اتکأ بيشتر و بيشتر برروي *قدرت کانداين* بود، که با صحنه گرداني پليس و اوباش ادامه يافت. هرچند تبليغات برروي تلويزيون و راديو افزايش يافتند، قدرت تبعي جمهوري اسلامي کمتر و کمتر موثر بود، و بکارگيري نيروي سبعانه خشونت، شکل قدرت کانداين رابه شکل اصلي قدرت جمهوري اسلامي ايران مبدل کرد، که همراه قدرت پاداشي رشوه ها و اعانات دولتي، دوران تاريک بيست ساله اخير را رقم زده است.
نتيجه گيري
با ملاحظه آناتومي قدرت، اين مشکل نيست که درک کنيم چقدر ساده لوحانه است که فکر کنيم براي حفاظت از قدرت، ميشود فقط فرم *کانداين* قدرت دولت رسمي، يعني پليس را، از بين برد، و اميدوار بود دموکراسي با نصيحت کردن پيروز شود. به عبارت ديگر، فقط حرف خوب گفتن و باصطلاح تمرين دموکراسي کردن، اجازه ميدهد نيروهاي ديکتاتوري از فرمهاي کانداين، پاداشي، و تبعي قدرت، براي بازپس گرفتن قدرت استفاده کنند. اگر نيروهاي دموکراسي خواه ايران، دوباره موفق به کسب قدرت شوند، بايستي تمام منابع قدرت، يعني شخصيت، مالکيت، و تشکيلات، مورد استفاده قرار گيرند، و آنهم با تمرکز برروي فرمهاي پاداشي و تبعي قدرت، تا که دموکراسي نوپا تقويت شود، و بايستي روشن بود که فرم کانداين قدرت پليس، تا مدتها بايستي ادامه يابد، و نميتواند يک شبه پس از برقراري دموکراسي برچيده شود.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
4 اسفند 1383
February 22, 2005
مطلب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm
متن مقاله به زبان انگليسي
Galbraith and Democracy in Iran
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/383-GalbraithEng.htm
Recently I discussed the dilemma of *protection* of democracy (http://www.ghandchi.com/379-ProtectionEng.htm), in periods of existence of democratic state in Iran, namely the time of Mossadegh. To better address this issue, it is useful to understand what *power* is, what its *sources* are, and with what *forms* it is exercised. John Kenneth Galbraith's Anatomy of Power is a worthwhile reading in this respect.
WHAT *IS* POWER
Max Weber, noted by Galbraith himself, had defined power as "the possibility of imposing one’s will upon the behavior of others”, and power as such, was known long before Weber, when Sun Tzu wrote “knowledge is power", and this is not what is new in Galbraith. What is new in Galbraith is his dissecting of power, defining *sources* of power, *forms* or instruments of power, and studying these different elements and their interactions. Galbraith sees a close relationship between *sources* of power, namely Personality, Property, and Organization; and the *forms* or instruments of power, that is Condign, Compensatory, and Conditioned Power.
SOURCES OF POWER
1- Personality- *Personality* means things like personal charisma of a leader.
2-Property- *Property* can be slaves, land ownership, factories, etc.
3-Organization- *organization* means organizational status. For example, when a manager gets to lay-off employees, during business downturns, source of his power resides in his position in the company’s organizational structure. Or grandparents deciding for the extended family results from their status in the family hierarchy of a traditional society.
FORMS OF POWER
1-Condign Power- *Condign* form of power means exercising power through physical force. For example, if a teacher uses a stick to get the student to listen, s/he is using a condign power. In more backward societies, this form of power has been the most commonplace, using personal or organizational coercion. The ones who had more swords or guns were more powerful. Even in the advanced modern democratic societies, the police force still uses condign form of power.
2-Compensatory Power-*Compensatory* form of power means exercising power through rewards. For example, when parents tell their kid that if the child does not finish homework on time, 10 percent of the kid's allowance will be taken away, they are using a compensatory form of power. This form of power is the way power has been exercised in the more modern societies using property and other sources of power.
3-Conditioned Power-*Conditioned* form of power means exercising power through conditioning the people, whether by personal charisma, property, or organizational status. Conditioned power for Galbraith means more like *conditioning power* and includes power thru media, public opinion, and mass communications, which have grown tremendously in the modern times. For him, *conditioned power* is exercised using organizational status, property, and even personal charisma. Conditioned form of power is similar to what authors like Richard Dawkins call *memes*, memes which control the social psyche, and are mostly sublime, in contrast to *condign* and *compensatory* forms of power.
MOSSADEGH & THE SHAH
Mossadegh was very successful in establishing democracy, but was not effective in *protecting democracy*, because controlling people in dictatorship, was primarily thru condign form of power, and the reduction of use of condign force by the state during Mossadegh, allowed the vigilantes to use their own ultra-state sources of coercive power to use *condign* form of power, to kill Mossadegh's chief of police Afshar-toos and to scare people. CIA used money as property source to use*compensatory* form of power, giving bribes to government officials, clergy, and vigilantes to undermine Mossadegh. Ayatollah Kashani and the U.S. used conditioned power to organize anti-Mossadegh discontent. And finally using all three forms of condign, compensatory, and conditioned power, Mossadegh's government was overthrown and Shah's dictatorship of 1953-1979 was established.
ISLAMIC REPUBLIC OF IRAN (IRI)
Conditioned power of Khomeini's tapes in early days of the Revolution, was quickly replaced with the whole complex of IRI power structure, with condign form of power at the top. And soon the widespread torture and murder of opponents was started. Khomeini 's fatwa to kill Salman Rushdie was when he no longer could rely on conditioned power, and it was the best illustration of IRI's shift, to rely more and more on *condign power*, with the police and vigilantes running the show. Although the propaganda on TV and radio has increased, the conditioned power of IRI had become less and less effective, and the heinous force of violence, has made the condign power, the main form of IRI rule in Iran, which accompanied by compensatory power of bribes and government handouts, has drawn the map of a dark era, for over 20 years in Iran.
CONCLUSION
Considering the anatomy of power, it is not hard to understand how naive it is to think that to protect democracy, one can just drop *condign* form of official government's power, that is the police, and to hope for democracy to win by advice. In other words, just talking nice and so-called exercising democracy, allows the dictatorial forces to use condign, compensatory, and conditioned forms of power to win back the state. If Iranian pro-democracy forces get a chance to win power again, all sources of power, that is personality, property, and organization, should be used; with a focus on compensatory and conditioned forms of power, to strengthen the new founded democracy, and one should also be clear that the condign form of power of police, will have to continue for some time, and cannot be dropped the next day after establishing democracy.
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Second Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
February 22, 2005
Related Article
http://www.ghandchi.com/379-ProtectionEng.htm