سه‌شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۵

غير اسلامي کردن يعني نافرماني مدني

غير اسلامي کردن يعني نافرماني مدني
سام قندچی

سه روز پيش شوراي نگهبان جمهوري اسلامي ايران خاطر نشان ساخت، که اعلام اجازه يافتن زنان ايران براي پرزيدنت شدن، که از قول شوراي نگهبان در مطبوعات آمده بود، سو تفاهم بوده است، و کماکان زنان از چنين حقي در جمهوري اسلامي برخوردار نخواهند بود. در نتيجه بحث هائي که در ارتباط با کانديدائي شيرين عبادي در انتخابات رئيس جمهوري، که براي اول تابستان تدارک شده است، منتفي است. البته اگر در دست شوراي نگهبان جمهوري اسلامي بود، شايد زنان را از برنده شدن جايزه نوبل هم محروم ميکرد، ولي تا پيروزي جمهوري اسلامي جهاني، لازم نيست نگران بازپس گرفته شدن جايزه نوبل خانم عبادي باشيم. عبارات من ممکن است طنز جلوه کنند، ولي من خيلي جدي اين عبارات را نوشته ام.

در سطور زير بيشتر توضيح ميدهم که منظورم از بحث بالا چيست، و چرا بنظر من همه اين تبعيضات نتيجه ايران *اسلامي* است، و جرا بهتر است ايران اسلامي ديگر *اسلامي* نباشد همانگونه که چون جهان کنوني، جهان اسلامي نيست، خانم عبادي توانستند بدون اجازه مقامات مذهبي، برنده نوبل شوند . اگر فورأ در پاسخ گفته شود که من دارم براي مردم دين، يا نداشتن دين را، تعيين ميکنم، اجازه دهيد بگويم که اصلأ چنين نيست. خواستن اينکه ايران *اسلامي* نباشد، ربطي به دين داشتن يا دين نداشتن کسي ندارد. بسياري از مردم ايران مسيحي هستند، ولي ايران مسيحي *نيست*. در اينجا منظور من فقط سکولاريسم و جدائي مذهب و دولت نيست. منظور من اين است که ما بايستي به اساس *اسلامي* بودن جامعه ايران پايان دهيم، و فضاي ايران را *غير اسلامي* کنيم. بيشتر توضيح ميدهم.

مثلأ خود خانم عبادي، که در روز دريافت جايزه نوبل تأکيد داشتند بگويند مسلمان هستند، يعني علاقه داشتند دين خود را اعلام کنند، آيا همين شايع کردن و بازپس گرفتن حق زنان براي رئيس جمهور شدن، به ايشان نشان نميدهد، که با وجود مسلمان بودن نفع شان زندگي در يک ايران *غير اسلامي* است، چرا که در ايران *اسلامي* از حق رئيس جمهور شدن محرومند، اما در دنياي *غير اسلامي*، با وجود مسلمان بودن، از حق برنده جايزه صلح نوبل شدن، يعني برنده شدن يکي از بالاترين جوائز سياسي در جهان، برخوردارند. تکرار ميکنم که اين همه يعني بنفع ايشان بمثابه يک *مسلمان* است، که در ايران *غير اسلامي* زندگي کنند، و نه در ايران اسلامي. لازم است بگويم که انتخاب ايشان، که بدون حجاب اسلامي در مراسم نوبل شرکت کردند نيز، تصميمي از نوع نافرماني هاي مدني اي است که من در اين نوشته ميخواهم بحث کنم.

قبلأ اشاره کنم که درباره نظرم درباره ويژگي هاي مسأله زنان در جامعه فراصنعتي، در مقاله "زنان، مردان، عشق،و تعهد" نوشته ام، و همچنين درباره موضوع "سنگسار و زنان"، و نيز مسأله "حجاب" در نوشته هاي جداگانه بحث کرده ام، و در اينجا لازم به تکرار نيست، هرچند متأسفانه فرصت ترجمه آن مقالاتم به فارسي را نيافته ام. به هر حال در اين نوشته، منظور بحث من فقط مسأله زنان نيست، و موضوع مد نظرم طرحي جديد براي نافرماني مدني ايرانيان در ايران و خارج است، بويژه تا زمانيکه ايران تحت رژيمي مذهبي قرار دارد.

بيشتر توضيح دهم، بنظر من ما تا ميتوانيم بايستي سنت هاي غير اسلامي را در ايران رواج دهيم، حتي اگر مسلمان هستيم، همانگونه که اجداد ما، بر خلاف بسياري از کشورهاي ديگر مسلمان، عيد نوروز را بجاي عيد بعثت محمد، بعنوان عيد اصلي در ايران جشن گرفتند.

مثلأ اکثر ايرانيان مقيم غرب، وقتي تصميم به ازدواج ميگيرند، ازدواج اسلامي نميکنند، مگر آنکه براي کارهاي اداري مربوط به جمهوري اسلامي مجبور باشند. همچنين اکثر ايرانيان مقيم خارج، اگر ميخواهند همبرگر بخورند، برعکس مسلمانان برخي کشورهاي ديگر، گوشت ذبح اسلامي نميخورند ، و در رستوران هائي نظير مک دونالد، که گوشت ذبح اسلامي نيست، غذا ميخورند.

بنظر من ايرانيان در ايران و خارج در موقعيتي هستند که جنبش نافرماني مدني را به عرصه غير اسلامي کردن فرهنگ و عادات خود برسانند. در اکثر کشورهائي که شيوه نافرماني مدني را در سالهاي اخير برگزيدند، نافرماني مدني در برابر دولت هاي استبدادي رنگ مذهبي نداشته است، در صورتيکه بنطر من جنبش نافرماني مدني در ايران بويژه بخاطر جمهوري اسلامي رنگ غير اسلامي کردن دارد، و اين را بايستي پر رنگ تر کرد، و بويژه بايستي خاطر نشان کرد که اين امر ربطي به مسلمان بودن ندارد، همانگونه که يک مسيحي در ايران *اسلامي* دين مسيحيت را دارد، اما در ايران *مسيحي* زندگي نميکند، يک مسلمان هم در ايران *غير اسلامي* ميتواند دين اسلام را داشته باشد.

در واقع ايران اسلامي، آزادي مسلمان و غير مسلمان را سلب ميکند، چرا که جامعه تفسير معيني از دين را بر احاد مردم تحميل ميکند و حتي حق فردي يک مسلمان هم به تفسير معين خودش از اسلام، بدينگونه پايمال ميشود، و کسي مانند شيرين عبادي مسلمان، که فکر ميکند حجاب اسلامي لازمه مسلمان بودن نيست، در ايران *اسلامي* نميتواند به عقيده خود عمل کند، و مجبور است که تحميل حجاب را تحمل کند، ولي در سوئد *غير اسلامي*، اسلام مورد نظر خود را بهتر ميتواند عمل کند. و آنچه تفسير حکام از اسلام است را بر هر مسلمان و غير مسلمان تحميل ميکنند و آزادي مسلمانان هم در نتيجه در گرو پايان دادن به *اسلامي* بودن ايران است.

اکثر ايرانيان از زندگي در کشورهائي نظير عربستان بيزارند، پس چرا اندوخته براي تعطيلات خود را براي حج عمره صرف کنند، که حتي بر مسلمان واجب نيست و نوعي تفريح است، چرا انتخاب هزاران تفريحگاه سالم غير اسلامي را مردم نخواهند. رژيم جمهوري اسلامي رفتن به مقابر ائمه در سوريه را ارزان کرده تا ايران را اسلامي تر کند و تفريح مردم را هم به تفريحات اسلامي مبدل کند، در صورتيکه نافرماني مدني يعني انتخاب بسياري نقاط زيبا و سر سبز ايران و اطراف ايران بجاي تور سوريه.

نام سفره ابوالفضل را به همان سفره هاي ماقبل اسلام که مبدل آنهاست تغيير نام دهيم. در واقع آنها شکلي از تجمع هاي زنان در ايران باستان بوده است که اسلامي شده اند. کارهاي هاي بسياري از دانشمندان نظير نوشته هاي دانشمند ايراني خانم دکتر معصومه پرايس براي مدون کردن غير اسلامي کردن بسياري از عرصه هاي مختلف آداب و رسوم فرهنگي ايران با استفاده از سنت هاي فرهنگ پيش از اسلام ايران ميتواند مفيد باشد، اما غير اسلامي کردن نبايستي به سنت هاي پيش از اسلام ايران محدود شود و گنجينه دستاورد هاي بشريت در اقصي نقاط جهان قابل استفاده است.

هرجند سکولاريسم در عرصه سياست مهم است وليکن وزنه زندگي در ايران بويژه بعد از حمله مغول وارانه اسلام گرايان به جامعه ايران، طي 25 سال اخير، نياز به فعاليت جهت دار عکس آن را، در جهت ديگر ترازو براي *غير اسلامي* کردن جامعه ايران، تأکيد ميکند. من از کوششهاي سايتهاي اينترنتي نظير سايت درفش کاوياني در اين عرصه تحسين ميکنم.

بنظر من هر ايراني در هر عرصه زندگي خوب است که بيانديشد که چگونه ايران غير اسلامي را شکل دهد، از مراسم ختم تا عروسي، از تغذيه تا موسيقي. در واقع انتخاب نام هاي غير اسلامي براي کودکان در ايران، نمونه اي از اين نافرماني مدني براي غير اسلامي کردن ايران است.

اچازه دهيد تأکيد کنم که بنطر من همه اين ها بايستي داوطلبانه انجام شود و نه با تحميل. نبايستي هيچگاه تجربه غلط بي حجاب کردن اجباري را تکرار کنيم. فراموش نکنيم براي کسي که سالها به مناسک اجتماعي اسلامي عادت کرده است، ترک عادت ميتواند باعث احساس پوچي شود، مثل آنها که با برداشتن حجاب احساس لخت بودن ميکردند. نظير کسي که به سيگار معتاد است و زندگي بدون آن ممکن است برايش زندگي نکردن بنمايد، و مدتها طول ميکشد عادات جديد جايگزين عادات واپس گرا شود و بايستي که در اين تحول، شفقت، دلسوزي و غمخواري به يادمان باشد.

غير اسلامي کردن ايران تخطئه کسي بخاطر داشتن دين معين يا حتي ترجيح دين اسلام نيست، بلکه پايان دادن به استبداد مذهبي اي است که پايه اش بر ايران *اسلامي* استوار است و اينکه در ايران *غير اسلامي* مردم ايران ميتوانند به دموکراسي نزديک تر شوند.


به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/
8 بهمن 1383
January 27, 2005

مقالات مرتبط:
http://www.ghandchi.com/412-PowerReligion.htm
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm

متن مقاله به انگليسي

De-Islamization is Civil Disobedience
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/370-disobedienceEng.htm


Three days ago Guardian Council of Islamic Republic of Iran (GC) announced that permitting Iranian women to become president, which had been quoted from their spokesperson was a misunderstanding, and Iranian women do not have such a right in the Islamic Republic of Iran (IRI), as before. As a result, discussions with regards to the candidacy of Shirin Ebadi, for the upcoming IRI election, which is planned for this summer, are finished. Of course, if it was in it was in the hands of IRI's GC, perhaps Iranian women would be banned from winning Nobel prize too, but till the success of worldwide Islamic Republic, there is no need to worry about the call back of Shirin Ebadi's Nobel Prize. My words may seem satirical, but I am very serious in what I wrote.

In the following line, I will explain more about what I mean by the above discussion, and why in my opinion all these discriminations are the result of *Islamic* Iran, and why it is better that Iran not to be *Islamic* anymore, the same way that since current world, is not Islamic world, Mrs. Ebadi was able, without the permission of religious authorities, to win the Nobel prize. If immediately in response to be said that I am determining religion, or lack of it, for people, let me say that it is not that at all. To ask for Iran not to be *Islamic*, has nothing to do with anyone having or not having a religion. Many people in Iran are Christian, but Iran is *not* Christian. In here, my point is not just secularism and separation of religion and state. My point is that we should end to Iranian society being *Islamic*, and we should *de-Islamize* the Iranian space (environment). I will explain more.

For example, Mrs. Ebadi, in the day of receiving her Nobel Prize, had the emphasis to say that she was a Muslim, in other words she liked to announce here religion, but this rumor and the callback of the right of women to run for IRI presidency, doesn't show her, that even being a Muslim, it is to her benefit to live in a *non-Islamic* Iran, because in *Islamic* Iran, she is deprived from the right of becoming a president, but in a *non-Islamic* world, despite being a Muslim, she had the right to win one of the highest political prizes of the world, namely the Nobel Peace Prize. Let me repeat, these all are all to her benefit as a *Muslim*, to live in a *non-Islamic* Iran, and not in an Islamic Iran. I should note that here choice of appearing without Islamic hejab during the Nobel ceremony, was a decision of the type of civil disobedience I am trying to discuss in here.

Previously I have discussed my views of women issues in the post-industrial society, in my paper "Women/Men/Love/Commitment/Etc.", and also I have discussed in separate article about stoning and women and about hejab, and there is no need to repeat here. At any rate, in this article, my issue is not just women issues, and the issue that I have in mind is to present a new plan for civil disobedience of Iranians in Iran and abroad, especially as long as Iran is under the rule of a religious state.

I explained before, that in my opinion, as much as we can, we should promote non-Islamic traditions, even if we are Muslims, the same way that our ancestors, contrary to many other Muslim countries, celebrated Norouz instead of Prophet Mohammad's birthday, as the main holiday of Iran.

For example, most Iranians living in the West, when they decide to get married, they do not do the Islamic marriage ceremony, unless for official need related to Islamic Republic to be forced to do so. Also most Iranians abroad, if they eat hamburger, contrary to Muslims of other countries, they do not eat halal meat, and they eat at places like McDonald's, which do not serve Islamic halal meat.

In my opinion, Iranians inside and abroad are in a situation to extend the movement of disobedience to the realm of de-Islamization of our culture and habits. In most countries that have chosen the methods of civil disobedience in the recent years, the civil disobedience in face of the despotic regimes, has not had the religious colors, whereas in my opinion civil disobedience in Iran because of Islamic Republic will have the color of de-Islamization, and this should be highlighted more, and especially it should be reminded that this has nothing to do with being Muslim, the same way that a Christian is living in *Islamic* Iran but has Christian religion, and is not living in a *Christian* Iran, a Muslim in *non-Islamic* Iran, can have Islamic religion.

In fact, Islamic Iran, is taking away the freedom of Muslim and non-Muslims, because the society is enforcing one interpretation of religion on all the people and even the individual right of one Muslim to his own interpretation of Islam is disallowed, and someone like the Muslim Shirin Ebadi, who thinks hejab is not a necessity of being Muslim, in *Islamic* Iran, cannot act to her belief, and is forced to tolerate hejab, but in *non-Islamic* Sweden, she can act according to here own view of Islam. And what the interpretation of rulers is of Islam is forced on every Muslim and non-Muslim, and thus the freedom of Muslims is in ending Iran being *Islamic*.

Most Iranian hate to live in countries like Saudi Arabia, but they spend their savings going to omreh haj, which is not even required for Muslims as a religious duty, and is a kind of entertainment, but why the people not want thousands of non-Islamic healthy recreational areas. The Islamic Republic has made tours of Islamic sites of Syria cheaper to Islamize Iran more, and to change people's recreations to Islamic entertainment, whereas the civil disobedience, instead, means to choose the beautiful non-Islamic areas of Iran instead of Syria tours

We can change the name of sofreh abolfazl to the pre-Islamic names it has been derived from. In fact, these were the Iranian women gatherings of Ancient Iran that have been Islamized. The works of many scientists such as the writings of Dr. Massoume Price
are excellent sources to use to document the various areas of cultural customs and rituals using the rich pre-Islamic Iranian cultural traditions, but de-Islamization should not be limited to the pre-Islamic traditions and the treasure of the achievements of humanity in all parts of the world are available for use.

Even though secularism in the realm of politics is very important but the real weight of life in Iran especially after the moghol-type attack of Islamists against the Iranian society in the last 25 years, the need of doing a directed activity in the opposite direction of the balance to de-Islamize Iran is imperative. I admire the efforts of Internet sites such as Derafsh-Kaviyani in this area, over the years.

In my opinion, every Iranian in any area of life should think about how to form the non-Islamic Iran, from the traditions of funeral to wedding, from food culture to music. In fact choosing the non-Islamic names for children in Iran, is a good example of such civil disobedience for de-Islamizing Iran.

Let me emphasize that in my opinion all these should be done voluntarily and not by force. We should never repeat the wrong experience of removing hejab. Let's not forget that for the one who has been used to Islamic social practices, quitting the habit can cause the feeling of emptiness, just like those for whom removing hejab felt like being naked. The same way that the one who is addicted to cigarettes and may feel that life without is is no life at all, and may take a long time that new habits replace the old retrogressive habits and the utmost compassion should be remembered in this process.

De-Islamizing Iran does not mean to ridicule people for having a religion or for preferring the religion of Islam, but it means to end the religious dictatorship which is based on *islamic* iran and that in *non-Islamic* Iran, people can get closer to democracy.

Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com/
January 27, 2005

Related Articles:

http://www.ghandchi.com/412-PowerReligionEng.htm
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralismEng.htm