چرا اسلامگرائي ميکشد؟
سام قندچی
امپراطوري هاي خاورميانه در حال سقوط سريع هستند بخاطر عدم کارائي، و يادآور قرون پاياني تمدن آزتکAztec در قاره آمريکا هستند، زماني که موبدان آزتک، قرباني کردن انسان را افزايش دادند، نه تنها براي پوشاندن زوال نظام خود، بلکه اساسأ براي تضمين فرمانبرداري طرفداران خود، در شرايط مرگ و انحطاط نظم کهن، سقوطي که از جمله از هم پاشي خود مذهب آزتک را نيز شامل ميشد. اسلام شايد در آفريقا در حال رشد باشد، اما در مراکز قدرت خود، يعني در عربستان و ايران، در حال از هم پاشي است، و مردمي که از شيفتگي اسلام رهائيده اند، در جستجوي آلترناتيو هاي سکولار هستند.
ما در عصري زندگي ميکنيم که سقوط دنياي قديم در هر سوي جهان قابل رويت است، و بيشترين مقاومت در جائي است که جامعه در نيم قرن گذشته، بيش از هر جاي ديگري، نسبت به ثروتش در حال سکون بوده است، و آن هم دنياي اسلام است، که بخاطر در آمد نفتش، دست نخورده باقي مانده بود. بعوض، در بسياري بخش هاي ديگر دنياي بيرون از غرب، مثلأ در هند، خاور دور، يا آمريکاي لاتين، غرب مجبور بود که تغييرات جدي ايجاد کند، تا که نيروي کار براي نيازيهاي خود را کارا ترسازد، و نقش حکمرانان محلي در آن نقاط بيش از سرايدار منبع طبيعي اي نظير نفت بود.
تا زمانيکه نفت در شکل ساده استخراج ميتوانست بهشت ثروت براي غرب باشد، دنياي اسلام نيز ميتوانست دست نخورده باقي بماند. و بدينگونه بود که تغييرات اجتماعي 100 سال پيش، که در جنبش هائي نظير مشروطيت در ايران منعکس شده بودند، از طرف غرب به عقب کشيده شدند، تا که رهبران اسلامي را راضي کنند، البته تا زمانيکه رهبران اسلامي، منافع غرب در خاورميانه را از هم نمي گسستند.
اما بحران کنوني جامعه صنعتي بر تمام موسسات خاورميانه ضربه ميزند، و آن موسسات ديگر نميتوانند در حالت دست نخورده شبه فئودالي، با ساختارهاي فاقد کارائي سابق، ادامه حيات دهند. از عربستان سعودي تا عراق، حتي عدم کارائي در توليد نفت نيز مسأله است، و اين نيز خود بخشي از بحران است، ودر نتيجه اين جوامع ديگر نميتوانند نظير گذشته بمانند.
بحران دنياي صنعتي و تغييرات پايه اي بسوي جامعه فراصنعتي از طريق دو نيروي متضاد مورد برخورد قرار گرفته اند. اولي، يعني آينده نگر ها، براي پاسخ به بحران حاضر، به اقتصاد و سياست فراصنعتي نظر دارند، چه در شوروي سابق و اروپاي شرقي، چه در آمريکا و اروپاي غربي، و چه در يک کشور جهان سومي نظير ايران يا سنگاپور. دومي، يعني نيروهاي واپس گراي گذشته، نظيربنياد گرايان اسلامي، براي حل بحران، نظرشان به عقب، بسوي جامعه پيش صنعتي است.
آيا تسلط روحانيت اسلامي در قدرت در ايران باعث شرايط حاضر است؟ اگر اين چنين بود، چرا جنايات مشابه اسلامگرائي در بنگلادش، پاکستان، يا نيجريه نيز ديده ميشوند، در صورتيکه آن کشورها رژيم مذهبي (تئوکراسي) ندارند. حقيقت اين است که آنچه ما شاهدش هستيم، فراسوي مسأله رژيم مذهبي است. آيا فقط بخاطر اين است که اسلام، رفرماسيون و رنسانس نداشته است؟ نه، مسأله حتي فراسوي اسلام است. اساسأ اسلامگرائي بيان مقاومت شديد در برابر سقوط نظم کهن در خاورميانه است، واين را هم از طريق دست زدن به قتل هر آنکسي که اصول اساسي اسلام را زير سوال ميبرد، انجام ميدهد، و بدينسان سبعيت بنياد گرايان اسلامي، گردن زدنهايشان و قتلهاي فتوائي را شاهديم.
اگر در زمان هاي ماقبل تاريخ، مذاهبي بودند که قرباني کردن انسان را توجيه ميکردند، و اگر در قرون وسطي، مذاهبي بودند که زنده سوزاندن بخاطر کفر را توجيه ميکردند، در قرن 21، مذهب *سازمان يافته* اسلامگرائي، مخالفين خود را با *فتواي* رهبرانش ميکشد، و فرقه هاي اسلامگرا اين دستورات جنايات وحشيانه، بخاطر توهين به پيغمبر و معبود هايشان را، به عمل در مياورند. حتي روحاني ميانه روئي، مثل آيت الله منتظري، در مصاحبه اخير خود، هنوز مرتد کشي را، در مورد مسلمان سابق مخالفت جو رد نميکند.
بنظر من دنيا بايستي به اين ديدگاهي که نقطه نظرات جنايتکارانه مذهب *متشکل* اسلامگرائي را امري خصوصي ببيند، پايان دهد، همانگونه که نقطه نظرات سياسي *متشکل* نازيسم را بعنوان امري خصوصي قلمداد نميکند. هيچکس آتش زدن در کوره هاي آدم سوزي را امر خصوصي معتقدين نازي تصور نميکند. دنيا نياز به فاجعه مرکز تجارت نيويورک ديگر، سلمان رشدي ديگر، تسليمه نسرين ديگر ندارد، تا ببيند اين تشکيلاتها فرقه هاي جنايت کار هستند، و مذهبي بودن يا نبودنشان فرقي ندارد. البته غير قانوني شدن آنها در صورت عمل کردن نظراتشان است.
اگر امروز مذهب متشکلي در دنيا بود که قرباني کردن دختر باکره را بعنوان يک از شعائر مذهبي اش جائز ميدانشت، به آن بعنوان يک نظريه عجيب خصوصي اعتقاد مذهبي نگريسته نميشد، بلکه به آن بعنوان يک سازمان جنايتکار نگريسته ميشد، نه چندان متفاوت از مافيا، و با چنين سازماني نيروهاي پليس بمثابه يک *تشکيلات* جنايتکار برخورد ميکردند، و در صورت قرباني کردن، اينگونه اعمال آن ها نيز مجازات شده، و بعنوان آزادي مذهب تلقي نميشد.
جامعه جهاني و سازمان ملل، بايستي با اين مخاطره عصر ما، يعني با فتواهاي قتل اسلامگرايان بخاطر توهين و کفر، و تمام تشکيلاتهائي که اينگونه اعمال جنايت کارانه را بعمل ميگذارند ، بطوز جدي برخورد کنند، و آنها را در کنار سازمان هاي تروريستي ديگر، غير قانوني اعلام کنند. چه تفاوتي ميکند که اينها نام مذهب بر خود بگذارند. پلاتفرم است که تعيين ميکند تشکيلاتي جنايت کار است يا يک انجمن صلح طلب. [با اينکه در اين نوشته بحث من در مورد سازمان ملل است اما در رابطه با وظيفه روشنفکران ايران در ارتباط با فتواهاي قتل نظير سلمان رشدي قبلأ نوشته ام (http://www.ghandchi.com/186-rushdie.htm)، هر چند متأسفانه فرصت ترجمه را نيافته ام].
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/
20 بهمن 1383
February 9, 2005
سام قندچی
امپراطوري هاي خاورميانه در حال سقوط سريع هستند بخاطر عدم کارائي، و يادآور قرون پاياني تمدن آزتکAztec در قاره آمريکا هستند، زماني که موبدان آزتک، قرباني کردن انسان را افزايش دادند، نه تنها براي پوشاندن زوال نظام خود، بلکه اساسأ براي تضمين فرمانبرداري طرفداران خود، در شرايط مرگ و انحطاط نظم کهن، سقوطي که از جمله از هم پاشي خود مذهب آزتک را نيز شامل ميشد. اسلام شايد در آفريقا در حال رشد باشد، اما در مراکز قدرت خود، يعني در عربستان و ايران، در حال از هم پاشي است، و مردمي که از شيفتگي اسلام رهائيده اند، در جستجوي آلترناتيو هاي سکولار هستند.
ما در عصري زندگي ميکنيم که سقوط دنياي قديم در هر سوي جهان قابل رويت است، و بيشترين مقاومت در جائي است که جامعه در نيم قرن گذشته، بيش از هر جاي ديگري، نسبت به ثروتش در حال سکون بوده است، و آن هم دنياي اسلام است، که بخاطر در آمد نفتش، دست نخورده باقي مانده بود. بعوض، در بسياري بخش هاي ديگر دنياي بيرون از غرب، مثلأ در هند، خاور دور، يا آمريکاي لاتين، غرب مجبور بود که تغييرات جدي ايجاد کند، تا که نيروي کار براي نيازيهاي خود را کارا ترسازد، و نقش حکمرانان محلي در آن نقاط بيش از سرايدار منبع طبيعي اي نظير نفت بود.
تا زمانيکه نفت در شکل ساده استخراج ميتوانست بهشت ثروت براي غرب باشد، دنياي اسلام نيز ميتوانست دست نخورده باقي بماند. و بدينگونه بود که تغييرات اجتماعي 100 سال پيش، که در جنبش هائي نظير مشروطيت در ايران منعکس شده بودند، از طرف غرب به عقب کشيده شدند، تا که رهبران اسلامي را راضي کنند، البته تا زمانيکه رهبران اسلامي، منافع غرب در خاورميانه را از هم نمي گسستند.
اما بحران کنوني جامعه صنعتي بر تمام موسسات خاورميانه ضربه ميزند، و آن موسسات ديگر نميتوانند در حالت دست نخورده شبه فئودالي، با ساختارهاي فاقد کارائي سابق، ادامه حيات دهند. از عربستان سعودي تا عراق، حتي عدم کارائي در توليد نفت نيز مسأله است، و اين نيز خود بخشي از بحران است، ودر نتيجه اين جوامع ديگر نميتوانند نظير گذشته بمانند.
بحران دنياي صنعتي و تغييرات پايه اي بسوي جامعه فراصنعتي از طريق دو نيروي متضاد مورد برخورد قرار گرفته اند. اولي، يعني آينده نگر ها، براي پاسخ به بحران حاضر، به اقتصاد و سياست فراصنعتي نظر دارند، چه در شوروي سابق و اروپاي شرقي، چه در آمريکا و اروپاي غربي، و چه در يک کشور جهان سومي نظير ايران يا سنگاپور. دومي، يعني نيروهاي واپس گراي گذشته، نظيربنياد گرايان اسلامي، براي حل بحران، نظرشان به عقب، بسوي جامعه پيش صنعتي است.
آيا تسلط روحانيت اسلامي در قدرت در ايران باعث شرايط حاضر است؟ اگر اين چنين بود، چرا جنايات مشابه اسلامگرائي در بنگلادش، پاکستان، يا نيجريه نيز ديده ميشوند، در صورتيکه آن کشورها رژيم مذهبي (تئوکراسي) ندارند. حقيقت اين است که آنچه ما شاهدش هستيم، فراسوي مسأله رژيم مذهبي است. آيا فقط بخاطر اين است که اسلام، رفرماسيون و رنسانس نداشته است؟ نه، مسأله حتي فراسوي اسلام است. اساسأ اسلامگرائي بيان مقاومت شديد در برابر سقوط نظم کهن در خاورميانه است، واين را هم از طريق دست زدن به قتل هر آنکسي که اصول اساسي اسلام را زير سوال ميبرد، انجام ميدهد، و بدينسان سبعيت بنياد گرايان اسلامي، گردن زدنهايشان و قتلهاي فتوائي را شاهديم.
اگر در زمان هاي ماقبل تاريخ، مذاهبي بودند که قرباني کردن انسان را توجيه ميکردند، و اگر در قرون وسطي، مذاهبي بودند که زنده سوزاندن بخاطر کفر را توجيه ميکردند، در قرن 21، مذهب *سازمان يافته* اسلامگرائي، مخالفين خود را با *فتواي* رهبرانش ميکشد، و فرقه هاي اسلامگرا اين دستورات جنايات وحشيانه، بخاطر توهين به پيغمبر و معبود هايشان را، به عمل در مياورند. حتي روحاني ميانه روئي، مثل آيت الله منتظري، در مصاحبه اخير خود، هنوز مرتد کشي را، در مورد مسلمان سابق مخالفت جو رد نميکند.
بنظر من دنيا بايستي به اين ديدگاهي که نقطه نظرات جنايتکارانه مذهب *متشکل* اسلامگرائي را امري خصوصي ببيند، پايان دهد، همانگونه که نقطه نظرات سياسي *متشکل* نازيسم را بعنوان امري خصوصي قلمداد نميکند. هيچکس آتش زدن در کوره هاي آدم سوزي را امر خصوصي معتقدين نازي تصور نميکند. دنيا نياز به فاجعه مرکز تجارت نيويورک ديگر، سلمان رشدي ديگر، تسليمه نسرين ديگر ندارد، تا ببيند اين تشکيلاتها فرقه هاي جنايت کار هستند، و مذهبي بودن يا نبودنشان فرقي ندارد. البته غير قانوني شدن آنها در صورت عمل کردن نظراتشان است.
اگر امروز مذهب متشکلي در دنيا بود که قرباني کردن دختر باکره را بعنوان يک از شعائر مذهبي اش جائز ميدانشت، به آن بعنوان يک نظريه عجيب خصوصي اعتقاد مذهبي نگريسته نميشد، بلکه به آن بعنوان يک سازمان جنايتکار نگريسته ميشد، نه چندان متفاوت از مافيا، و با چنين سازماني نيروهاي پليس بمثابه يک *تشکيلات* جنايتکار برخورد ميکردند، و در صورت قرباني کردن، اينگونه اعمال آن ها نيز مجازات شده، و بعنوان آزادي مذهب تلقي نميشد.
جامعه جهاني و سازمان ملل، بايستي با اين مخاطره عصر ما، يعني با فتواهاي قتل اسلامگرايان بخاطر توهين و کفر، و تمام تشکيلاتهائي که اينگونه اعمال جنايت کارانه را بعمل ميگذارند ، بطوز جدي برخورد کنند، و آنها را در کنار سازمان هاي تروريستي ديگر، غير قانوني اعلام کنند. چه تفاوتي ميکند که اينها نام مذهب بر خود بگذارند. پلاتفرم است که تعيين ميکند تشکيلاتي جنايت کار است يا يک انجمن صلح طلب. [با اينکه در اين نوشته بحث من در مورد سازمان ملل است اما در رابطه با وظيفه روشنفکران ايران در ارتباط با فتواهاي قتل نظير سلمان رشدي قبلأ نوشته ام (http://www.ghandchi.com/186-rushdie.htm)، هر چند متأسفانه فرصت ترجمه را نيافته ام].
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.ghandchi.com/
20 بهمن 1383
February 9, 2005
Why Islamism Kills?
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/380-UNIslamismEng.htm
The Middle Eastern Empires are going thru a rapid decline of inefficiency reminding one of the last centuries of Aztec in the American continent, where the Aztec priests increased human sacrifice, not only to cover their decline, but basically to ensure the obedience of their own adherents, in face of the death and decline of the old order, including the disintegration of religion of Aztec itself. Islam maybe growing in Africa, but it is falling apart in its strongholds of Middle East, in Saudi Arabia and Iran, where people are getting disenchanted with Islam and are looking to secular alternatives.
We are living in an era where the collapse of the old world is happening all around the globe, and the highest resistance is where the society in the last half century has been the most stagnant relative to its wealth, and that is the Islamic world, which remained untouched thanks to its oil income. In contrast, many other parts of the non-Western world, such as India, Far East or South America, the West had to make drastic changes in those areas, to be able to make the work force efficient for its own needs, and the role of local rulers was more than just being the custodians of a natural resource like oil.
As long as the oil in its simple excavation could be a wealth heaven for the West, the Islamic world was able to stay unchanged. This is how modern social changes of 100 years ago, reflected in movements such as the Constitutional Movement of Iran, were retracted by the West, to appease the Islamic leaders, as long as they did not disrupt the Western interests in the Middle East.
But the current crisis of industrial society is impacting all the Middle Eastern enterprises, and they cannot keep being in their untouched semi-feudal inefficient structures anymore. From Saudi Arabia to Iraq, even the production of oil is extremely inefficient, and is itself part of the crisis, and these societies cannot continue to exist as before.
The crisis of industrial world and the glacial changes to a post-industrial society is addressed by two opposite trends. The first, i.e. the futurists, look to post-industrial economy and politics, to address the crisis of the present, whether in the former Soviet Union and Eastern Europe, or in the United States and the Western Europe, or in a third world country like Iran or Singapore. The second, i.e. the retrogressive forces of the past, such as the religious fundamentalists, look backwards to the pre-industrial society, for a solution to the current crisis.
Has the dominance of power in Iran by the Islamic clergy caused the current conditions? If so, then why the same crimes of Islamism can be seen in Bangladesh, Pakistan or Nigeria, where those countries really do not have a theocracy. The truth is that what we are witnessing in the world is way beyond the issue of theocracy. Is it just because Islam has not had its Reformation and Renaissance? No, the problem is even beyond the issue of Islam itself. Basically Islamism is the representation of a strong resistance to the collapse of the old order in the Middle East, and this is done by resorting to the murder of whoever is questioning Islam's fundamental tenets. Thus the brutality of Islamist fundamentalists, their beheadings, and fatwa killings.
If in the prehistoric times, there were religions that justified human sacrifice, and if in Medieval Times, there were religions that justified burning of the blasphemous live at the stakes, in this 21st Century, there is the *organized* religion of Islamism kills opponents by *fatwa* of its religious leaders, and the Islamist mob carries out such heinous crime orders, for insulting their prophet and other idols. Even more moderate clergy, like Ayatollah Montazeri, in in his latest interview, still does not reject mortad killing for those x-Muslims who are belligerent towards Islam
I think the world should put an end to viewing the criminal *organized* religious views of Islamism as a private matter, the same way that *organized* political views of Nazism are not considered as private matter. Nobody would have considered the burning in the concentration camps as private matter of a Nazi faithful. The world does not need another WTC, another Salman Rushdie, another Taslimeh Nasrin, to see that these organizations are criminal mobs, and being religious or not makes no difference. Of course they can be outlawed if they act on their ideas.
If there was an organized religion in today's world which allowed sacrifice of virgins as its sanctioned practice, it would not be viewed as some fantastic private religious belief, and would be viewed as a murderous organization, not much different from mafia, and such an organization would have been dealt with by police authorities as a criminal *organization*, and if they sacrificed a human, such actions would not be considered as religious freedom.
The global community and the United Nations, must deal with this peril of our times, the murder fatwas of Islamists for blasphemy and insult, and all organizations that plan and act on such criminal practices, must be outlawed, along with the other terrorist organizations. What difference does it make if they call themselves a religion. The platform determines if it is a criminal organization or a peaceful association.
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com/
February 9, 2005
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/380-UNIslamismEng.htm
The Middle Eastern Empires are going thru a rapid decline of inefficiency reminding one of the last centuries of Aztec in the American continent, where the Aztec priests increased human sacrifice, not only to cover their decline, but basically to ensure the obedience of their own adherents, in face of the death and decline of the old order, including the disintegration of religion of Aztec itself. Islam maybe growing in Africa, but it is falling apart in its strongholds of Middle East, in Saudi Arabia and Iran, where people are getting disenchanted with Islam and are looking to secular alternatives.
We are living in an era where the collapse of the old world is happening all around the globe, and the highest resistance is where the society in the last half century has been the most stagnant relative to its wealth, and that is the Islamic world, which remained untouched thanks to its oil income. In contrast, many other parts of the non-Western world, such as India, Far East or South America, the West had to make drastic changes in those areas, to be able to make the work force efficient for its own needs, and the role of local rulers was more than just being the custodians of a natural resource like oil.
As long as the oil in its simple excavation could be a wealth heaven for the West, the Islamic world was able to stay unchanged. This is how modern social changes of 100 years ago, reflected in movements such as the Constitutional Movement of Iran, were retracted by the West, to appease the Islamic leaders, as long as they did not disrupt the Western interests in the Middle East.
But the current crisis of industrial society is impacting all the Middle Eastern enterprises, and they cannot keep being in their untouched semi-feudal inefficient structures anymore. From Saudi Arabia to Iraq, even the production of oil is extremely inefficient, and is itself part of the crisis, and these societies cannot continue to exist as before.
The crisis of industrial world and the glacial changes to a post-industrial society is addressed by two opposite trends. The first, i.e. the futurists, look to post-industrial economy and politics, to address the crisis of the present, whether in the former Soviet Union and Eastern Europe, or in the United States and the Western Europe, or in a third world country like Iran or Singapore. The second, i.e. the retrogressive forces of the past, such as the religious fundamentalists, look backwards to the pre-industrial society, for a solution to the current crisis.
Has the dominance of power in Iran by the Islamic clergy caused the current conditions? If so, then why the same crimes of Islamism can be seen in Bangladesh, Pakistan or Nigeria, where those countries really do not have a theocracy. The truth is that what we are witnessing in the world is way beyond the issue of theocracy. Is it just because Islam has not had its Reformation and Renaissance? No, the problem is even beyond the issue of Islam itself. Basically Islamism is the representation of a strong resistance to the collapse of the old order in the Middle East, and this is done by resorting to the murder of whoever is questioning Islam's fundamental tenets. Thus the brutality of Islamist fundamentalists, their beheadings, and fatwa killings.
If in the prehistoric times, there were religions that justified human sacrifice, and if in Medieval Times, there were religions that justified burning of the blasphemous live at the stakes, in this 21st Century, there is the *organized* religion of Islamism kills opponents by *fatwa* of its religious leaders, and the Islamist mob carries out such heinous crime orders, for insulting their prophet and other idols. Even more moderate clergy, like Ayatollah Montazeri, in in his latest interview, still does not reject mortad killing for those x-Muslims who are belligerent towards Islam
I think the world should put an end to viewing the criminal *organized* religious views of Islamism as a private matter, the same way that *organized* political views of Nazism are not considered as private matter. Nobody would have considered the burning in the concentration camps as private matter of a Nazi faithful. The world does not need another WTC, another Salman Rushdie, another Taslimeh Nasrin, to see that these organizations are criminal mobs, and being religious or not makes no difference. Of course they can be outlawed if they act on their ideas.
If there was an organized religion in today's world which allowed sacrifice of virgins as its sanctioned practice, it would not be viewed as some fantastic private religious belief, and would be viewed as a murderous organization, not much different from mafia, and such an organization would have been dealt with by police authorities as a criminal *organization*, and if they sacrificed a human, such actions would not be considered as religious freedom.
The global community and the United Nations, must deal with this peril of our times, the murder fatwas of Islamists for blasphemy and insult, and all organizations that plan and act on such criminal practices, must be outlawed, along with the other terrorist organizations. What difference does it make if they call themselves a religion. The platform determines if it is a criminal organization or a peaceful association.
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com/
February 9, 2005