یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۵

دموکراسي اسلامي پلوراليسم نيست


دموکراسي اسلامي پلوراليسم نيست
سام قندچی

پيشگفتار

در اکتبر امسال، من در باره خبر خوش تعلق جايزه صلح نوبل امسال به خانم شيرين عبادي، فعال حقوق بشر ايران، نوشتم، و همچنين درباه خبر بد اينکه رقرميست هاي جمهوري اسلامي سخت مشغولند تا از اين مناسبت استفاده کرده، و برنامه خود را به مثابه آلترناتيو ايران جلوه دهند. کنسرت نوبل که به افتخار خانم عبادي در اين ماه برگزار شد، رويداد بسيار ارزشمندي بود که به سراسر جهان مخابره شد، و کمک کرد تا دوراني که ايرانيان به عنوان گروگان گير شناخته شده بودند سپري شود. بله دوراني که کسي نميدانست طي همه اين سالها، ختي در زير فاشيسم جمهوري اسلامي در ايران، مردمي در داخل ايران بوده و هستند، که زندگي خود را بمخاطره ميافکنند، و براي دموکراسي، و بر عليه نقض حقوق بشر توسط جمهوري اسلامي، در ايران و خارج، فعاليت ميکنند. معهذا، نقطه توجه کنسرت صلح نوبل بيشتر به نمايش باصطلاح "دموکراسي اسلامي"، بمثابه آلترناتيو ايران، و بقيه خاورميانه بود. و اين يک اشتباه استراتژيک بزرگ ديگري است که غرب اکنون در خاورميانه، از عراق و افغانستان گرفته تا ايران و عربستان سعودي، به آن مشغول است.


دموکراسي اسلامي استراتژي غلط ديگري براي خاورميانه

دموکراسي اسلامي به مثابه يک شو تلويزيوني معجزه زيبائي است، و در پايان همه تا ابد خوشالند، بدون آنکه ديگر تروريستي باشد، يا سنگسار، کشتن مرتدين ديني، و يا قطع عضوي اتفاق افتد. اما واقعيت دموکراسي اسلامي يک کابوس است و نه يک روياي خوش.

نه تنها خاتمي، بلکه حتي امثال آقاجري، يکي از دو برنده جايزه کارسکي امسال، احترامي براي پلوراليسم قائل نيستند، و قتل شخصيتهاي غير اسلامي را توجيه کرده اند و يا حتي حمايت کرده اند. آقاجري و تشکيلات وي يعني "سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي"، حاميان فتواي خميني برعليه سلمان رشدي بودند، و او از ميراث خميني پشبيباني کرد، آنهم زمانيکه خود وي در سال گذشته براي کفر گوئي و توهين به مقدسات اسلامي به مرگ محکوم شده بود، و همان زمان وقتي تشکيلات "سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي" وي، در کنفرانس مطبوعاتي، پشتيباني آن سازمان از فتواي خميني براي قتل رشدي را مجددأ تأييد ميکرد، آقاجري ساکت بود.

وقتي يک حزب سياسي اسلامي به قوانين قتل مرتدين، سنگسار، قطع عضو، و امثالهم، صحه گذارد، آيا چنين پلاتفرمي بر ضد هر قانون اساسي دموکراتيک واقعي نيست؟ پس چگونه ميتوان باصطلاح "دموکراسي اسلامي"، که از طرف بخشي از نيروهاي اسلام گرا در ايران و بقيه خاورميانه، تجويزميشود را، با دموکراسي و پلوراليسم واقعي، که سکولار است، يکسان دانست؟ من در جاي ديگر بحث کرده ام که معني واقعي *پلوراليسم* چيست و نيازي به تکرار در اين جا نيست.

در خاورميانه، پلوراليسم مي بايست پشتيباني شود، و نه باصطلاح "دموکراسي اسلامي" که يک ايدئولوژي ضد پلوراليستي است، و تمامي اين سالها بخشي از اسلام گرائي بوده است، و سعي اش در نابودي ايدئولوژي ها و ديدگاه هاي سياسي غير اسلامي در خاورميانه بوده و هست.

دموکراسي اسلامي در ايران ابتدا بوسيله رفسنجاني، زمانيکه وي رئيس چمهور بود، ترويج ميشد، و پس از وي، خاتمي همين برنامه را ترويج کرده است. در زندگي واقعي ايران، تحت اين باصطلاح "دموکراسي اسلامي"، قتل فجيع شاهپور بختيار در پاريس، ترور رهبران کرد در آلمان، و بالاخره قصابي فروهر ها در تهران انجام شد. هيچيک از اين جنايات، از طرف جمهوري اسلامي پاسخ گوئي نشده، و حتي سوال کنندگاني نظير اکبر گنجي، و وکلاي مربوط به اين پرونده ها، نظير ناصر زرافشان، روانه زندان شده اند، زمانيکه مروجين دموکراسي اسلامي خود در رأس قدرت قرار داشته اند، چه در زمان وقوع اين جنايات، و چه بعد ازآن.


دموکراسي اسلامي يا پلوراليسم سکولار؟

خاتمي مي گويد دستهايش بسته است. آيا واقعأ اين سر سختان مذهبي هستند که دموکراسي را سد کرده اند و مروجين دموکراسي اسلامي ميخواهند در ايران وخاورميانه دموکراسي بگسترند؟ آيا دموکراسي اسلامي منادي پلوراليسم است؟ پاسخ به اين سوالات* منفي* است. دموکراسي اسلامي *خودش* ضد دموکراتيک است، چرا که ضد پلوراليسم است.

فقط براي سايه روشن هاي مختلف انديشه هاي اسلامي آزادي قائل شدن پلوراليسم *نيست*، آپارتيد است. بدون سکولاريسم، هيچ دموکراسي در ايران يا در بقيه خاورميانه به وجودنخواهد آمد. حتي در اروپا، با وجود قرن ها چالش پروتستانيسم در برابر کاتوليسيسم، تنها پس از خيزش سکولاريسم است، که بالاخره کثرت گرائي واقعي، در عرصه اجتماعي شکل گرفت.

کشورهاي خاورميانه کشورهاي اسلامي *نيستند*، بر عکس تصويري که اسلام گرايان دوست دارند از اين منطقه ارائه دهند، اين کشورها، جوامعي هستند در راه سکولاريسم و پلوراليسم، و آنها ميتوانند از هر پشتيباني غرب در اين سفر خود به سوي پلوراليسم بهره جويند.

همه رنگ هاي انديشه بشر، مذهبي يا غير مذهبي، بايستي که در خاورميانه حق حيات داشته باشند. چرا برخي در غرب به خود اجازه ميدهند که دموکراسي اسلامي را به خاورميانه تحميل کنند، اما همان ها، برخورد مشابهي به اروپا و يا آمريکا نمي کنند، که دموکراسي مسيحي را به مردم تحميل کنند؟ آيا آنها دموکراسي کمونيستي را به پلوراليسم براي اروپاي شرقي ترجيح ميدهند؟ آيا آنها به مروجين دموکراسي کمونيستي که قبلأ در تسويه هاي استاليني دست داشته اند هم جايزه اهدأ ميکنند؟

چرا دموکراسي اسلامي براي خاورميانه تجويز ميشود؟ و اين چه خطاي باصره اي است که درمان ويروس تروريسم را در اين برنامه دموکراسي اسلامي ميبيند؟

آيا غرب از اشتباه ساختن هيولاي فرانکشتاين طالبان، در تأسي از انقلاب ايران، درس نگرفته است، که امروز دوباره با تأسي از پاراديم جمهوري اسلامي ايران، راه شکست خورده دموکراسي اسلامي ايران را، در افغانستان و عراق هم ميخواهد پياده کند، که گامي ديگر به عقب است! امتياز دادن به دسته جات مختلف اسلام گرا، يعني به رهبران دموکراسي اسلامي، و فدا کردن سکولاريسم در خاورميانه، مسأله تروريسم را حل نميکند، فقط آنرا بد تر ميکند.

سکولاريست ها کثرت گرايان واقعي ايران و ديگر کشورهاي خاورميانه هستند، که بطور خستگي ناپذيري در کوشش براي نهادينه کردن دموکراسي وحقوق بشر در اين جوامع مشغولند. آنچه آنان از غرب انتظار دارند، اين است که دموکراسي هاي غرب، وقتي با مسائل خاورميانه دست و پنجه نرم ميکنند، اقلأ به سنت هاي پلوراليستي خود وفادار بمانند، همانگونه که در اروپاي شرقي وفادار ماندند. چقدر مايه تأسف است که آنانکه خود در اروپاي شرقي با باصطلاح دموکراسي کمونيستي دست و پنجه نرم کرده اند، براي خاورميانه دموکراسي اسلامي را تجويز ميکنند.

دولت هاي غربي ميبايست عربستان سعودي را بخاطر تبعيض نسبت به زنان و پيروان اديان ديگر و نيز بخاطر انجام مجازات هاي وحشيانه، نظير گردن زدن که هنوز در قرن 21 در آن کشور مرسوم است، محکوم کنند. چرا بايستي يک يهودي براي جان خود هراس داشته باشد که به آن کشور برود، و عربستان کماکان عضو سازمان ملل باشد و بعنوان دوست امريکا تلقي شود؟

اسلام گرائي يعني انحصار اسلام در خاورميانه، و مي بايست در هر رنگش محکوم شود .اسلام گرايان سعي ميکنند، سکولاريست هاي خاورميانه را کمونيست، لامذهب، و کافر بنامند، تا از آنان ديوي بسازند، و سرکوب آزادي انديشه آنان را توجيه کنند، و ستم بر آزاد انديشان را در آن بخش از جهان مشروعيت بخشند، و انحصار قدرت خود در خاورميانه را سکوي پرش خود براي صادر کردن ايدئولوژي خود به نقاط ديگر جهان کنند.

کوشش هاي جمهوري اسلامي و عربستان سعودي براي حمله به سکولاريست ها، بعنوان کافر و کمونيست، يا تحت هر عنوان ديگر، بايستي محکوم شود. زمان آن رسيده است که به جهانيان نشان داده شود که جنگ سرد به پايان رسيده است، و اسلام گرايان ديگر قادر نباشند از شعار هاي آن دوران، براي فريب غرب استفاده کنند، و رژيم هاي عقب مانده خود را، با کمک غرب در قدرت نگاه دارند. اکثريت سکولاريست ها در همه کشورها، کمونيست نيستند، معهذا چه فرق ميکند که چه ايدئولوژي اي هر کسي دارد؟ چرا اسلام گرائي، و حتي نوع باصطلاح دموکراسي اسلامي آن، به خود اجازه دهد یراي مردم، از طريق خفه کردن آزادي انديشه در خاورميانه، تصميم بگيرد، که چه نوع انديشيدني مشروع است؟

اسلام گرائي خود از کمونيسم بهتر نيست، پس چرا غرب از يکي پشتيباني کند و نه ديگري؟ از نظر من، کمونيسم و آتئيسمAtheism هم مذاهبي هستند نظير اسلام، و تا زمانيکه اين مذاهب به مردم تحميل نشده اند، در يک دولت پلوراليست، هرکسي بايستي بتواند هرگونه که دوست دارد *بيانديشد* و آزادي انديشه بايستي از طرف دولت تضمين شود. زمان آن فرا رسيده است که رژيم هاي اسلام گرا و از جمله دموکراسي هاي اسلامي که هيچ احترامي براي آزادي انديشه قائل نيستند، مردود اعلام شوند، و پلوراليسم کامل در خاورميانه مورد حمايت جهانيان قرار گيرد.

بسياري در غرب ممکن است تعجب کنند اگردرباره پشتيباني وسيع پنهان و آشکار، براي سکولاريسم و پلوراليسم، در کشورهائي نظير ايران بشنوند، يعني در نقاطي که اسلام گرايان از تهديد و ارعاب و کشتن دگرانديشان ابائي نداشته و ندارند، مردم با همه مخاطرات، بازهم علنأ از جدائي کامل دولت و مذهب، در کوي و برزن سخن مي گويند. اما اسلام گرايان در تبليغات خود سعي ميکنند تا مردم ايران را اسلام گرا نشان دهند، و به غرب وانمود کنند که آن ها بهترين متحد غرب در خاورميانه اند. هيچ چيز بيش از اين ادعا دور از واقعيت نيست.

مردم ايران سالها پيش از آنکه غرب اين جريان واپس گرا را در 11 سپتامبر ببيند، با اسلام گرائي دست و پنجه نرم کرده بودند. حتي در زمان گروگان گيري در ايران، بسياري روزنامه نگاران در داخل ايران، از جمله خود من، بخاطر موضع ضد گروگان گيري، مورد حمله اسلام گرايان واقع شدند.

شعار مرگ بر آمريکاي اسلام گرايان، براي ترساندن غرب است، تا که غرب از پلوراليسم واقعي در خاورميانه پشتيباني نکند، چرا که اسلام گرائي براي حفظ تسلط در منطقه، با مشکلات زيادي روبروست. غرب نيست که به مبلغين دموکراسي اسلامي نياز دارد. در حقيقت بر عکس است، آنها هستند که به غرب براي حفظ آخرين بقاياي اسلام گرائي در خاورميانه نيازمندند. قتل عام در مرکز تجارت آمريکاWTC ثابت کرد که حتي غرب هم از طريق معامله با اسلامگرايان رنگارنگ نميتواند به امنيت دست يابد.

تا زمانيکه پلوراليسم توسط اسلام گرائي سرکوب شود، و تا زمانيکه اسلام گرائي بر خاورميانه مستولي باشد، تمام قول و قرارهاي باصطلاح دموکرات هاي اسلامي به غرب، نظير عهدنامه هاي چمبرلين با فاشيسم، فاقد هر ارزشي هستند.


ايدئولوژي اسلامگرائي و تروريسم

طي همه اين سالها، اسلامگرايان به دختران باکره قبل از اعدام تجاوز کردند، براي آنکه آنها اعتقاد داشتند خدا در قران از آنها خواسته است که زنان باکره را اعدام نکنند، و جلادان سپاه پاسداران جمهوري اسلامي، بي شرمانه جهيزيه دختران زنداني سياسي را که به آنها تجاوز کزده بودند، به همراه جسد بي جان قرباني خود، به پدر و مادر زجر کشيده اين جانباختگان تحويل ميدادند.

ايدئولوژي اسلام گرائي به اين اعتقاد دارد که اسلام حق انحصاري بر تفکر مردم خاورميانه دارد، و از کشتن حاميان هر انئيشه ديگري که اسلامگرائي را به چالش طلبند، ابائي ندارد. به اينگونه اسلام گرائي هر جا که دست بالا را، در هر جاي خاورميانه داشته است، توسعه پلوراليسم را متوقف کرده است، و هدف آنها در نهايت، پايان دادن به پلوراليسم در مقياس جهاني، و جايگزيني آن با اسلام گرائي است. ريشه اين رفتار اسلام گرايان در چيست؟

نگاهي ساده به متون اسلامي نشان ميدهد که همه جا انسان به عنوان *برده* خداوند محسوب ميشود. درست است که اين ديدگاه را در همه مذاهب ابراهيمي ميتوان مشاهده کرد، اما همانگونه که در جاي ديگري ذکر کرده ام، معني تحت اللفظي اين بندگي، در کشورهائي که اکثريت جمعيت آنها مسيحي هستند، از بين رفته است، حتي در ميان فرقه هاي افراطي انجيليانEvangelists ، که رابطه شبان و چوپاني بين انسان و خداي خود قائلند.

در مقايسه، اسلام گرايان، رابطه خالق و مخلوق را، براي مشروعيت عملکرد روحانيون اسلام گرا، رابطه کامل ارباب و بنده تلقي ميکنند، تا که آنان به مثابه سخن گوي خداي ارباب، فتواي قتل بي چون و چرا، فرمان تجاوز به زندانيان سياسي باکره را صادر کنند، و جنايات ديگر را به راحتي براي اسلام خود مشروعيت بخشند.

سالها پيش من رساله اي تحت عنوان "ابزار هوشمند: شالوده تمدني نوين" نوشتم، که در آن نگاه عميقي به برده داري و هوش مصنوعي کرده بودم. در آن نوشته من ذکر کردم که چگونه ابزار سازي، تقريبأ انسان به شکلي که ما اکنون ميشناسيم را، خلق کرده است، و چگونه جامعه برده داري، بهترين بيان جامعه اي بود که در آن انسان ها بروشني به مثابه *ابزار* استفاده شدند. از يک سو ابزار سازي وجود تمدن بشري را ممکن کرد، و از سوي ديگر باعث به وجود آمدن نگرش کنترل طبيعت و حتي کنترل بشر یوسيله بشر، که در نوشته"رقص در آسمان" ذکر کرده ام، شد.

حقيقت اين است که ابزارسازي، براي انسان ممکن ساخت، که چيزهاي نويني بسازد، و در نتيجه انسان *خالق*تلقي شود، و خود آن اشيأ، *مخلوق* بشمار آيند. انسانها اين ديدگاه را به تمام عالم هستي و جامعه بشري نيز بسط دادند.

بنابراين آنها ديدگاهي از جهان را بسط دادند که در پرتو آن، همه جهان، نتيجه کار "خالق" تلقي ميشدند، و خودشان و همه چيز ديگر در عالم، "مخلوق" قلمداد ميشدند. خدايان خالق بودند و انسانها و اشيأ هم مخلوق، و بعضي اوقات علت وجود مخلوقات، حتي فقط براي سرگرمي خدايان تلقي ميشد. و کاهنان و کشيش ها براي خدايان سخن ميگفتند، و اغلب نيازي به توضيحي براي مشروعيت دادن به اوامر ارباب به بندگانش نبود. اين ديدگاه از خدا، به درجات مختلف، در تمام مذاهب ابراهيمي موجود است. در مقايسه، بندرت يتوان چنين نقطه نظري را در مذاهب زردشتي ايران، مذهب هندو و يا در بودائيسم مشاهده کرد،چرا که آنان به عالم هستي، به شکل انسان مرکزبيني (انتروپوسنتريک) نگاه نميکنند. حتي برخي فرقه هاي مذاهب ابراهيمي نيز ديدگاه هستي شناسي انسان مرکز بين را به دور افکنده اند.

همانگونه که مبناي مادي استفاده از انسان بصورت ابزار باقي مانده است، تا امروزکه توان توليد مصنوعي ابزار هاي هوشمند فراهم شده است، ديدگاه انسان مرکز بين خالق-و-مخلوق از جهان نيز، به صورت تفکر مسلط در تمام جوامع باقي مانده است. همانطور که در جاي ديگر خاطر نشان کرده ام، پايان يافتن بسياري از جوامع برده داري به دليل يايان يافتن مبناي مادي برده داري نبود، بلکه بخاطر آن بود که رفتار بي شرمانه با نوع خود، بمثابه ابزار محض، ديگر براي جوامعي که چنين تفکري را به دور ريخته بودند، قابل قبول نبود، و قابل ذکر است که قرن ها بعد از نابودي برده داري، حتي در ايالات متحده آمريکاي مدرن، برده داري تجديد حيات يافت، زيرا که مبناي مادي برده داري از بين نرفته بود.

در نتيجه تا زمانيکه زمينه مادي برده داري، يعني استفاده از انسان بمثابه ابزار هوشمند از بين نرفته بود، نمي شد ادعا کرد که برده داري براي هميشه پايان يافته است. به همين طريق، مبناي ديدگاه انسان مرکز بين که همه چيز در دنيا و جامعه را بشکل خالق و مخلوق، يا ارباب و بنده مي بيند ، پايان نيافته است.

اجازه دهيد به موضوع اسلام گرائي در خاورميانه برگردم.

اسلام گرائي حتي در ميان سنت هاي اسلامي نيز افراطي ترين ديدگاه محسوب ميشود. اين تفکر اساسأ به يک آبت الله اجازه ميدهد فتواي قتل يک نويسنده بي گناه نظير سلمان رشدي را صادر کند، براي هيچ دليلي جز ناخشنودي خداي اسلام گرا بخاطر کفر گوئي اين مرد، و بندگان (بردگان يا سربازان) خدا، از پاکستان تا ايران و عربستان سعودي، فکر ميکنند وظيفه شان رفتن و کشتن، تجاوز و قصابي هر آنکسي است که کافر خوانده شود، و موضوع اعمال قهر خداوند اربابياست که از طريق آيت الله ها با اين بندگان خود حرف ميزند.

اين وحي مرگ است که *مخلوق* بايستي به آن تسليم شود، وقتي که سروش در قاموس آيت الله ها، از قول *خالق* سخن ميگويد. بنابراين، جلاد جمهوري اسلامي که دختران باکره زنداني را مورد تجاوز قرار ميدهد، دارد وظيفه خود را به خداي خود ادا ميکند، و به همينگونه آنانيکه قربانيان خود را در مراسم قرباني کردن انسان در تمدن اينکاInca گردن ميزدند، عمل خود را خدمت به خدا و مردم خويش ميپنداشتند.

حالا سوأل اين است که با اين واقعيت اسلام گرائي در خاورميانه، چه کار ميتوان کرد؟ آيا اين واقعيت تفاوت چنداني با مسيحيت قرون وسطائي دارد، که ساحران را ميسوزاند و انديشمنداني نظيرجوردانو برونو Giordano Bruno را در روي هيزم، به خاطر نظراتشان زنده زنده به آتش ميکشيد. خالي از طنز تاريخ نيست که ذکر کنم، نظرات جوردانو دریاره عيسي، بيشتر به نظرات ضد تثليث مسلمانان شباهت داشته است!

آيا اين اعمال با رفتار شقاوت آميز سيستمهاي لامذهب فاشيسم و کمونيسم با مرتدان آن ايدئولوژي ها، فرق داشته است؟ بنظر من چندان تفاوتي بين همه اين اشکال مختلف رژيم هاي ايدئولوژيک نيست، و اروپا، هم در قرون وسطي و هم در دوران نازيسم و کمونيسم، اين جنايات رژيمهاي ايدئولوژيک را شاهد بوده است، و مردم اروپا بهتر از هر کسي واقفند که دموکراسي ايدئولوژيک بي معني است، و بهترين پاد زهر در برابر اين ويروس، همان پذيرش *پلوراليسم سکولار*، به مثابه اصل در جامعه است.

مايه تآسف است که جهان غرب که تجارب مشابهي از دولت هاي استبدادي ايدئولوژيک داشته است، به اشکال مختلف، نظير ترويج با صطلاح "دموکراسي اسلامي"، مکررأ پلوراليسم سکولار در خاورميانه را تضعيف ميکند،و غلبه اسلام بر خاورميانه را مورد حمايت قرار ميدهد، و از اميال پلوراليستي مردم خاورميانه پشتيباني نمي کند. بويژه در طي دوران جنگ سرد، دولت هاي غربي، اسلام گرائي را سدي در برابر کمونيسم مپنداشتند، و از دولت هائي نظير عربستان سعودي پشتييباني مي کردند، رژيمي که روشنفکرانش را، براي بزير سوأل بردن اسلام، به عنوان کافر يا کمونيست، مورد ستم قرار ميدهد. جنگ عربستان با *پلوراليسم* است و هدفش هم تسلط اسلام بر خاورميانه است، وليکن عربستان از پشبيباني کامل غرب، طي همه اين سالها، برخوردار بوده است!


نتيجه گيري

واقعيت اين است که رفرميست هاي جمهوري اسلامي ايران، برنامه شان تبديل جمهوري اسلامي ايران به دولت اسلامي مدل رفرميست ها ست، تا که اسلام گرائي در ايران را نجات دهند، و آن ها هيچ قصد کمک به شکل گيري سکولاريسم در ايران ندارند. آنها ميخواهند ايران را به چين ديگري تبديل کنند، همانگونه که تين سيائو پينگ، دولت کمونيستي چين را با اتيکت رفرميستي حفظ کرد.

اميد مردم ايران آينده اي نيست که ايران به چين ديگري تبديل شود، که در آن پلوراليسم و سکولاريسم غربي در بند ند، اما تجارت با غرب در آزادي!

بسياري از ايرانيان، نظير شيرين عبادي، سعي ميکنند در چارچوب جمهوري اسلامي فعاليت کنند، تا بتوانند در داخل کشور به مردم ايران خدمت کنند، و آنها افراد صديقي هستند که ميخواهند تا آنجا که امکان دارد، کارنيکي در درون سيستم انجام دهند. اما لابي ايست هايIRI lobbyists رژيم سعي ميکنند چارچوب خود-سانسوري مورد استفاده اين فعالين را، به مثابه چارچوب ايده ال براي دولت آينده ايران عرضه کنند. اينان اميال و آرزوهاي مردم ايران را خيلي دستکم گرفته اند، وقتي تمايلات ارتجاعي رفرميست هاي جمهوري اسلاميIRI refromists را با خواستهاي مردم ايران يکسان جلوه ميدهند، و سعي ميکنند ازشرايط حاضر استفاده کنند و پشتيباني آمريکا از جمهوري اسلامي را کسب کنند؛ تحت عنوان باصطلاح "دموکراسي" بودن جمهوري اسلامي. همانطور که در جاي ديگر مفصلأ بحث کردم اسلامگرائي در داخل و خارج ايران؛ در واقع بيشتر از طريق کساني که مذهبي نيستند، اما گمراهند، تبليغ شده است.

شش ماه پيش بود که زهرا کاظمي، خبرنگار ايراني-کانادائي بوسيله جمهوري اسلامي به قتل رسيد، و طبق معمول پرزيدنت خاتمي شکوائيه اي نوشت مبني بر آنکه قوه قضائيه قاتلان را رها کرد ه است. اين همان کاري است که وي قبلأ درباره قاتلان فروهر ها انجام داد. پرزيدنت خاتمي به گونه اي اعتراض ميکند که گوئي وي بخشي از فعالين سياسي است، و نه رئيس قوه مجريه کشور. آيا هنوز رفرميست هاي جمهوري اسلامي فکر ميکنند با شعار "دموکراسي اسلامي" ميتوانند ضديت خود با پلوراليسم سکولار را کتمان کنند؟

مردم ايران خواهان حمله آمريکا نيستند، ولي اين به آن معني نيست که مردم ما پشتيباني از مبارزه خود در جنبش دموکراسي خواهي براي پلوراليسم واقعي ، که لازمه اش *تغيير رژيم* به *جمهوري سکولار* است، را نخواهند.

لابي ايست هاي جمهوري اسلامي همان تاکتيک هائي را امروز بکار مي برند، که در 20 سال گذشته بکار برده اند، يعني هميشه هرآنکس که خواهان تغيير رژيم در ايران است را مجاهد و يا سلطنت طلب ميخوانند. آنها از موقعيت جايزه نوبل شيرين عبادي استفاده ميکنند، تا اين توهم را ايجاد کنند، که فعالين واقعي سياسي و حقوق بشر در ايران، خواهان رفرم جمهوري اسلامي و باصطلاح "دموکراسي اسلامي" هستند، و نه آنکه جنبش دموکراسي خواهي ايرانيان خواهان به دور ريختن تمام اشکال اسلامگرائي و خواهان بنيانگذاري پلوراليسم واقعي و جمهوري سکولار در ايران است.


سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://iranscope.ghandchi.com/
6 دي 1382
Dec 28, 2003


ضميمه:
اتحاد براي جمهوري سکولار
نه اتحاد جمهوريخواهان


متن رساله بزبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracyEng.htm

Islamic Democracy is *not* Pluralism
http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracyEng.htm

Persian Version
http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracy-plus.htm


Preface

In October this year, I wrote about the good news that Iranian human rights activist Shirin Ebadi had won the Nobel Peace Prize, and the bad news that IRI reformists were trying to use this occasion to portray themselves as the alternative for Iran. Nobel concert in honor of Ms. Ebadi this month was a wonderful event that was broadcasted worldwide, and helped to pass the era when Iranians were viewed as hostage-takers, and nobody knew that all these years, even under fascism of Islamic Republic of Iran (IRI), there were people inside Iran, who risked their lives, to speak for democracy, and against IRI violations of human rights in Iran and abroad. Nonetheless, the focus of the Noble Peace Prize Concert was to show the so-called "Islamic Democracy" as the alternative for Iran and the rest of Middle East. And this is another huge mistake the West is now making in the Middle East.


Islamic Democracy another Mistaken Strategy for Middle East

Islamic Democracy as a show on TV is a beautiful miracle, and it ends up with all being happy ever after, with no terrorists, no stoning, no killing of heretics, and no amputations. But the reality of Islamic Democracy is a nightmare and not a pleasant dream..

Not only Khatami, but even the likes of Aghajari, co-winner of Karski award this year, have no respect for pluralism, and have condoned or even supported the murder of non-Islamic personalities. Aghajari and his organization OMIR were supporters of Khomeini's fatwa against Rushdie, and he still supported Khomeini's legacy when he himself was given a death verdict for blasphemy last year, and kept silence, while Khomeini's death fatwa against Salman Rushdie was supported by his OMIR organization in a press conference at the time.

When an Islamic political party subscribes to the laws of killing heretics, stoning, amputations, etc, isn't such a platform opposite to any real democratic constitution? Then how can this so-called Islamic Democracy of these Islamist forces be prescribed for Iran, and the rest of the Middle East, as if it is democracy and pluralism. I have extensively explained what real *pluralism* means and there is no need to repeat here.

In the Middle East, pluralism should be supported, and not the so-called "Islamic Democracy", which is actually an anti-pluralist ideology, and has been part of Islamism all these years, trying to eradicate non-Islamic ideologies and political views in the Middle East.

Islamic Democracy in Iran was advocated by Rafsanjani, when he was the president of IRI, and after him, Khatami has been using the same program. The real life of Iran and Iranians under the so-called "Islamic Democracy", has been the slaughter of Bakhtiar in Paris, murder of Kurdish leaders in Germany, and finally the butchering of Forouhars in Tehran. None of these cases were ever answered properly by IRI, when the promoters of Islamic Democracy themselves were at the helm in Iran, during and after these atrocities.


Islamic Democracy or Secular Pluralism?

Khatami tries to say that his hands are tied. Is it really the hardliners who are blocking the democracy that supposedly the promoters of Islamic Democracy want to usher in? Is Islamic Democracy the harbinger of pluralism? The answer is *no*. Islamic Democracy *itself* is anti-democratic, because it is anti-pluralist.

Allowing only the shades of Islamic thought to have freedom is *not* pluralism. It is apartheid.

Even in Europe after centuries of the Protestant challenge to Catholicism, it was only after the rise of secularism that finally a true pluralism ushered in.

Without secularism, there will be no democracy in Iran or in the rest of Middle East. Middle Eastern countries are *not* Islamic countries, contrary to the way Islamists like to depict the region to the world. They are countries on the road to secularism and pluralism, and they can use all the support the West can give them in their journey to pluralism.

All shades of human thought, religious or not religious, should be allowed to exist in the Middle East. Why do some in the West allow themselves to push Islamic Democracy on the Middle East, when they do not follow similar approach for Europe or America. Do they want Christian Democracy for Europe and America? Would they prefer Communist Democracy rather than full pluralism in Eastern Europe? Would they award advocates of Communist Democracy, who had been involved in Stalin's purges?

Why is all this Islamic Democracy prescribed for Middle East? And what is the illusion to see it as the remedy for the virus of Islamist terrorism?

Hasn't the West learned from the mistake of creating the Frankenstein monster of Taliban mimicking Iran's Revolution and today it is trying to create the failed path of Islamic Democracy of Iran in Afghanistan and Iraq which is again a step backwards following he IRI paradigm! Concessions to a faction of Islamists, the so-called leaders of Islamic Democracy, and sacrificing secularism in the Middle East, will not resolve the issue of terrorism. It will make it worse.

The secularists are the real pluralists who are working tirelessly in Iran and other Middle Eastern countries. What is expected of the West is that the Western democracies to stay truthful to their own pluralist traditions, when dealing with the Middle East. It is so unfortunate that the same people who in Eastern Europe dealt with the so-called Communist Democracy, are advocating Islamic Democracy for Iran.

Western states should condemn Saudi Arabia, which discriminates against followers of other religions and women, and executes all kinds of Islamist cruel punishments, such as beheading which is commonplace in Saudi, in 21st Century. Why should a Jew be scared of his/her life to go to Saudi, and still Saudi Arabia to be a member of the UN and to be considered as a friend of the U.S.?

Islamism means exclusivity of Islam in the Middle East and it should be condemned in all its shades. Islamists have demonized secularists as Communists, Atheists, or infidels in the Middle East, to justify their suppression of free thought, and their oppression of free thinkers in that part of the world, which they consider as their launch pad to export their creed to dominate the world.

The attempts of the likes of IRI and Saudis to attack the secularists as infidel or Communist or anything else must be condemned. It is time to show the world that the Cold War is over, and that Islamists cannot use the slogans of that era, to deceive the Western democracies, to keep their backward regimes in power. The majority of secularists in all these countries are not Communists, nonetheless, why should anybody care what ideology anyone has? Why Islamism, albeit the so-called Islamic Democracy, allows itself to decide what way of thinking is legitimate for people, by strangling the freedom of thought in the Middle East?

Islamism is not any better than Communism, so why should the West support one and not the other? As far as I am concerned, Communism and Atheism are other religions like Islam, and as long as these religions are not forced on the people, in a pluralist state, anybody should be able to *think* as they wish and have freedom of conscience. It is time to reject Islamist regimes, including the so-called Islamic Democracy that have no respect for freedom of thought, and support full pluralism in the Middle East.

The West would be amazed to know how much latent support for secularism and pluralism exists in countries like Iran, where the Islamists try to use intimidation inside, and propaganda outside, to depict the people of Iran as Islamist. Nothing can be farther from the truth.

Iranian people have been fighting Islamism long before the West saw this menace on Sept 11th. Even at the time of hostage-taking in Iran, there were many journalists inside Iran, such as myself, who were attacked by the Islamists, because of taking a stand against hostage-taking.

The Islamists' Death to America slogan has been to scare the West from supporting real pluralism in the Middle East, when Islamism has a hard time to keep dominance in the region. The West does not need these so-called proponents of Islamic Democracy in the Middle East. It is the other way, they need the West to save this last vestige of Islamism in the Middle East. WTC massacre proved that even the West cannot be immune, when making deals with the Islamists of different colors, and as long as pluralism is suppressed by Islamism, and as long as Islamism dominates the Middle East, all these deals are like the pacts of Chamberlain with Nazism.


Islamist Ideology and Terrorism

All these years, the Islamists raped the virgin girls before executing them, because they believe their God has asked in Koran not to execute women who are virgins, and the IRI Revolutionary Guard executioners shamelessly would go and pay the dowry of the virigin political prisoners they raped the previous night, to her parents, along with the lifeless body of the victim.

What is the root of this attitude of Islamism? Islamist ideology is a belief that Islam is entitled to exclusivity for the mind of the people of the Middle East, and kills anybody holding any other thought challenging Islamism.. This is how Islamism stops pluralism wherever they get the upper hand anywhere in the Middle East, and their goal is to do the same at the global scale.

A simple look at the Islamic texts shows that everywhere the human being is referred to as the *slave* of God. True that one can see this view in all Abrahamic religions, as I have discussed elsewhere, but its literal meaning is lost even by Evangelists who see a herd and shepherd relation in the predominantly Christian countries. Whereas the extreme slave and Master, or created and Creator relation, builds the legitimacy of clerics under Islamism, speaking in the name of God Master, to incontestably order fatwa killings, rape of prisoners, and other atrocities.

Years ago I wrote a paper entitled "Intelligent Tools: The Cornerstone of a New Civilization", which was an in-depth look at slavery and artificial intelligence, In that paper I noted how tool making nearly made humans as we know them, and how slave society was the best example of a society where the humans were clearly used as *tools*. On one hand tool-making made human civilization possible, on the other hand it made the attitude of controlling nature, and even controlling of humans by humans, possible, as I noted in another work entitled "Dancing in the Air".

The fact is that tool-making made it possible for humans to create new things and thus be *creator* of their *created* objects, and humans extended this view to the universe and human society at large.

Thus they developed a view of the world as being the work of a "Creator" and regarded themselves as well as everything else in the universe, as the "created". The Gods were Creators and the humans were just the created objects, sometimes just to entertain the Gods, and the priesthood speaking for those Gods, needed little explanation to justify the demands of those Supreme Masters from their subjects. This view of God is present, in various degrees, in all Abrahamic religions. In contrast, one seldom sees such a view in religions like Zoroastrianism of Iran, or Hinduism, or Buddhism, where they do not look at the universe in such anthropocentric ways, and even some traditions within the Abrahamic religions have discarded such ontological views.

The anthropocentric Creator-vs-created view of the universe has been dominant in all societies the same way the material basis of using humans as tools had remained until intelligent tools could be artificially made. As I have noted elsewhere, the ending of many slave societies was not because of ending the material basis of slavery, and rather it was because the shameful treatment of our kind as a mere tool was no longer acceptable in the societies that discarded it, and it is noteworthy that even in the modern U.S., slavery revived centuries after it had been discarded, because the material basis of slavery had not been eradicated. So until the material basis of slavery which is using the humans as tools is ended, one could not say the slavery was totally over and done with. Also the basis of the view where everything in the universe and society is viewed in a Creator and created or in a slave and master relation

Let me return to the topic of Islamism in the Middle East.

Islamism is even the most extreme attitude among the Islamic traditions, let alone within the Abrahamic traditions. It basically allows an Ayatollah to issue a fatwa to kill an innocent writer like Salman Rushdie, for no reason but the unhappiness of Islamist God for the man's blasphemy, and the servants (slaves or soldiers) of God from Pakistan to Iran to Saudi Arabia think it is their duty to go and kill, rape, and murder whoever they consider an infidel and the object of the wrath of their Islamist God, which speaks thru their Ayatollahs.

This is the oracle of death which the *created* have to succumb to, when the oracle speaks for their *Creator*. Thus the IRI executioner who rapes the virgin girl, is doing a service for his God, the same way those who beheaded their victims of human sacrifice in the Inca civilization, considered their action as serving their God and people.

Now the question is what can one do with this reality of Islamism in the Middle East? Is this much different from the Christian Medievalism, burning of witches and killing of thinkers like Giordano Bruno at the stakes, for his ideas that were ironically more similar to Islamic anti-Trinity ideas of Jesus?

Is it so different from similar ruthless treatment of heretics by the atheistic systems like Communism or Nazism? Frankly I do not see much of a difference between all these forms of ideological regimes, and Europe in Middle Ages and in the eras of Nazism and Communism hese kinds of atrocities of ideological systems and is better aware that ideological democracy is meaningless, and the best antidote to this virus is the acceptance of *secular pluralism* as the basis in society.

It is unfortunate that the Western world that has had similar experiences of ideological despotic states, but has continuously undermined secular pluralism in the Middle East ,and in one way or other, under tags like the so-called "Islamic Democracy", and they have supported Islam's dominance in the Middle East, and have not supported the pluralist aspirations of the Middle Eastern people. Especially during the Cold War, the Western states viewed Islamism as a way to block Communism and supported states like Saudi Arabia that basically murdered anyone questioning Islam as infidel or communist. Saudis war is with *pluralism* and their goal is dominance of Islam in the Middle East and they received the full support of the West.


Conclusion

The reality is that IRI reformists of Iran are planning a transformation of IRI to their version of an Islamist state, to save Islamic state in Iran and elsewhere in the Middle East, and they have no intention of helping the formation of full secularism in Iran. They want to turn Iran into another China when Teng Hsiao-Ping preserved the Communist state with the reformist tag.

This is not what Iranian people hope for Iran, another China without Western pluralism and secularism, but with Western trade!

People like Shirin Ebadi try to work within the framework of IRI, to be able to be of service to Iranian people inside Iran, and they are sincere and want to do something within the system as much as possible. But those IRI lobbyists who try to make the self-censored framework that such activists use, as the ideal framework for Iran's future state, are underestimating the aspirations of Iranian people, by equating it with the reactionary desires of IRI refromists, and they are trying to use the occasion to justify their calls for US. support of IRI, as if it is a "democracy"! Islamism inside and outside Iran has actually been more promoted by the misguided non-religious people as I have noted elsewhere.

It was just six months ago that Zahra Kazemi, the Iranian-Canadian journalist was murdered by IRI, and as usual President Khatami has only issued a complain about IRI letting the murderers free. This is the same as what happened in the case of Forouhars chain murder before that. President Khatami writes his protests as if he is a an activist protesting, whereas he is at the head of IRI executive power. How long more do the IRI reformists think, by the slogan of "Islamic Democracy," they can deceive the Iranian people about their opposition to real pluralism.

Iranian people do not want the U.S. invasion of Iran, but that does not mean Iranian people do not want to be supported in our pro-Democracy struggle for real pluralism which requires a *regime change* of Iran to a *secular republic*.

IRI lobbyists are using the same tactics today that they have used in the last 20 years, always trying to show anybody who wants a regime change in Iran, as MojAhedin or monarchist. They use the occasion of Nobel Prize for Shirin Ebadi, to make the illusion that genuine Iranian activists want reform of IRI and the so-called "Islamic Democracy" and not that Iranian pro-democracy movement wants discarding of all shades of Islamism to establish a real pluralism and secular republic in Iran..


Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com/
Dec 28, 2003