خدا و ما
سام قندچی
از انقلاب 1357 در ايران تا کنون بسياري از کساني که ترجيح ميدادند درباره مسائل مذهبي حرفي نزنند، عملأ وادار شده اند که در اين عرصه بيش از آنچه مايلند صحبت کنند. مثلأ در پاسخ به بسياري از روشنفکران اسلامي در ايران، در زمان شاه، وقتي آنها تئوري بيگ بنگ در کيهانشناسي را در تأييد وجود خداي خود مياوردند، کمتر کسي آنها را به چالش ميکشيد، که آخر چطور اين خدائي که به تصور آنها خالق هستي از نيستي در لحطه بيگ بنگBig Bang است، مساوي خداي قران و اسلام ميتواند باشد؟
اگر اين خداي بيگ بنگ بعد از خلق جهان تصميم گرفته کماکان در آن فعال باشد و کتاب آسماني و پيغمبر بفرستد، چرا براي پايان دادن به همه اين اختلافات مذهبي تماس تازه اي برقرار نميکند، همانگونه که با موسي و عيسي و محمد برقرار کرد، و در اين عصر اطلاعات و اينترنت نگذارد حرف هايش تحريف شوند. آيا اين هم نظير زلزله سونامي اخير مشيت الهي است؟
بنظر من موضوع مذهب دو مطلب است. يکي مباحث مربوط به منشأ جهان و اينکه آيا خدائي آن را خلق کرده و يا آنکه معماي نهائي وجود بايستي نوع ديگري نگريسته شود؟ دومين موضوع مربوط به زندگي درستکارانه است.
مذاهب ابراهيمي اساسأ اين دومبحث را متصل ميبينند، چرا که بنظر آنها خدا مسول پاداش يا جزاي زندگي درست يا نادرست است، و فرد بخاطر اعمالش به بهشت يا دوزخ ميرود. در مذاهبي نظير هندوئيسم و بودائيسم، در خود عرصه دوم مذهب، کنترل و توازن از طريق اعتقاد به کارماKarma، حلول و تناسخ تأمين ميشود. البته مذهب هندو به خدا و روح جهاني برهمن هم، در عرصه اول مذهب اعتقاد دارد، ولي بودا اساسأ از مباحث منشأ جهان و خدا پرهيز ميکرد، و تأکيدش بر زندگي درستکارانه و تأمل انديشمندانهMeditation بود.
آيا همه بحث هاي فيزيک کوانتا و تئوري بيگ بنگ ميتواند به وجود يا عدم وجود شعور، فراسوي جهاني که ما ميشناسيم، و يا حتي بر خلقت جهان دلالت کند، مثلأ موجوديتي با شعوري نظير حرکت دهنده اوليهUnmoved Mover ارسطو، که در عمل روزانه جهان خلق شده تأثيري نداشته باشد، يعني مشيت وي نباشد که مثلأ سونامي و زلزله صدها هزار نفر مردم بي پناه را نابود کند.
بنظر من اين امکان وجود دارد و چنين خدائي شبيه خداي اسپينوزا است که قبلأ در صوفيگري و تقدير گرائي درباره آن نوشته ام. و ما امروز حتي ميتوانيم نوري که 14 بليون سال پيش از زمان بيگ بنگ ساطع شده را در دقت بسيار زيادي مرور کنيم، که ارتباط ما با آن لحظه آغاز زمان و مکان است و بقول استيون هاوکينگ سوال آنکه قبل از بيگ بنگ چه بوده است، مثل آن است که بپرسيم جنوب تر از قطب جنوب چيست، يعني مفهوم زمان قبل از بيگ بنگ بي معني است؟
ولي آيا چنين خدائي هيچ شباهتي به خداي اسلام يا مسيحيت دارد؟ بنظر من نه، چرا که خدائي که پيغمبر تأيين ميکند، و کتاب آسماني ميفرستد، بهتر است که از آن توان استفاده کند و از تلف شدن هاي سونومي و زلزله جلوگيري کند، و يک کتاب جديد آسماني هم بفرستد که همه اين برداشت هاي ضد و نقيض از کلامش برطرف شود.
با اين حال آيا خداي غير از خداي مذاهب ابراهيمي ميتواند وجود داشته باشد؟ آنگونه که دئيست هائيDeists نظير توماس جفرسون معتقد بودند؟ بنظر من چنين امکاني وجود دارد. مثلأ موضع اخير پرفسور آنتوني فلوAnthony Flew براي من قابل درک است.
اما استفاده از اينگونه بحث ها، توسط روشنفکراني که نميتوانسته و نميتوانند از اسلام ببرند ، براي توجيه واپس گرائي خود است ، و بنظر من سواستفاده است از علم. به عبارت ديگر، مذهبي نظير بودائيسم که به معماي نهائي در جهان معتقد بوده، و پيروانش را به تأمل انديشمندانهMeditation براي تکامل معنوي خوانده، و ادعاي کتاب آسماني نداشته است، حق دارد نتائج تحقيقات علمي را براي درک بهتر واقعيت بکار برد، اما مذهبي نظير مذاهب ابراهيمي، که خدا را شخصأ در کار جهان دخيل دانسته، و پيغمبر و روحانيون خود را نماينده آن خدا خوانده اند، بهتر است که از توضيح دئيستي بيگ بنگ و ديدگاه هاي علوم ديگر، براي بقاي مذهب عقب مانده خود سو استفاده نکنند.
مثلأ من در نوشته هاي برخي فعالين سياسي ايران ميبينم، که از دستاوردهاي جديد علم، براي "بازگشت به معنويت" مينويسند. من نميفهمم منظور از "بازگشت" چيست! اگر منظور معنويت مذاهب ابراهيمي نظير اسلام است، که متکي به اعتقاد آنها به خداي شخصيPersonal God است، بهتر است که جامعه بشري هيچگاه به آن معنويت بر نگردد، چرا که سست شدن اعتقاد به خداي آن مذاهب باعث شده، که بسياري از پيروان سر سخت آن مذاهب، با از دست دادن اعتقادات مذهبي شان، اخلاق خود را نيز با آن بدور ريخته اند، آنگونه که برتراند راسل بخوبي اين موضوع را درباره سقوط اخلاقي مومنين سابق بحث کرده است.
بالعکس آنها که نگهبان اخلاق را خدا نکردند، و اخلاق را به تأمل انديشمندانه فرد و تکامل معنوي فرد متکي کردند، چه معتقد به مذهب معيني نظير بودائيسم و چه نه، اخلاق قدرتمند تري را براي جوامع به ارمغان آوردند. تجربه مذهب بودائيسم ثابت کرد که اخلاق ميتواند جدا از بحث خدا و خلقت پيش رود، و آنگونه که برخي نظير جک لي معتقد بودند، پروسه تکامل معنوي يک پروسه فردي است.
اما چنين تکاملي را مساوي تفسير جديد از اسلام تلقي کردن، کوشش آنهائي است که سعي در نجات دادن اسلام، از تجربه تلخ واپس گرائي ايران در 26 سال گذشته دارند، و فراموش ميکنند که سقوط اخلاقي ناشي از بي ايماني مومنين ديروز به اسلام، نتيجه سيستمي است که از خداي مذاهب ابراهيمي، شاه نگهبان اخلاق ساخته است، و نه آنکه تأمل انديشمندانه فرد را، راه رسيدن به تکامل معنوي و اخلاق والا بشناسد، که صداقت و راستي را راهنماي عمل انساني بشناسد، و نه ترس از خداي ابراهيمي را، که از پدر براي آزمايش وفاداري، سر بريدن پسر را بخواهد.
اساسأ اشکال يکتاپرستي مذاهب ابراهيمي را به بهترين وجه در ده فرمان موسي ميتوان مشاهده کرد، يعني گرچه آن قوانين اخلاقي براي جامعه لازم بودند، ولي خدائي که نظير يک پادشاه مستبد نگهبان آن است، در واقع باعث همه آن فسادي است که در پي پاشيدن اعتقاد به آن خدا در دنيا مشاهده ميکنيم، و خواست "بازگشت" به آن معنويت جز واپس گرائي نيست. اين است عبارات خداي موسي در دومين فرمان، از ده فرمان، که بخوبي نتيجه چنين "بازگشت معنويت" را نشان ميدهد، غير از بازگشت به انديشه مذاهب يکتاپرستي اي نيست که نظير سلطنت مطلقه، اما در عرصه انديشه بشر بودند:
"فرمان دوم- شما نبايستي براي خود بتي در شکل هر چيزي در آسمان بالا ، يا در زمين زير يا، يا در آب پائين بسازيد. شما نبايستي به آنها تعظيم کنيد، يا آنان را پرستش کنيد، چرا که من ارباب و خداي شما، يک خداي حسود هستم، که کودکان را براي گناهان پدرانشان، که در سه يا چهار نسل قبل، از من متنفر بودند، تنبيه ميکنم، اما به هزاران نسل مابعد آنهائي که مرا دوست دارند، و فرامين من را اجرا ميکنند، عشق ميورزم."
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
15 دي 1383
January 4, 2005
مقالات مرتبط:
سکولاريسم، پلوراليسم، و چند رساله ديگر
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
متن مقاله به انگليسي
The God and Us
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/363-GodAndUsEng.htm
From the 1979 Revolution of Iran till now, many of those who prefer not to talk much about religious issues, in practice are compelled to talk more than they wish in these areas. For example, in response to many of the Islamic intellectuals of Iran, at the time of the Shah, when they mentioned Big Bang cosmological theory as a proof for their God, not that many people would challenge them as to how this God whom in their view was the Creator from Nothingness to Being at the moment of Big Bang, could be equal to the God of Koran and Islam?
If this God of Big Bang, after the creation of the universe had decided to still be active and to send Holy Books and prophets, why doesn't he initiate a new contact, the same way he contacted Moses, Jesus, and Mohammad in the past, to end all these religious wars, and in this era of information and Internet not to allow His words to be distorted. Are all these like the recent earthquake tsunami God's higher will?
In my opinion, the subject of religion is two issues. The first are discussion dealing with the origin of the universe and whether a God has created it or the ultimate reality of existence should be viewed from a different angle? The second subject is about living right.
All the Abrahamic religions see the above two issues to be related, because in their view God is in charge of reward or punishment of right and wrong actions, and the individual will go to heaven or hell depending on his actions. In religions like Buddhism and Hinduism, within the realm of the second subject of religion, the checks and balances are held by Karma, reincarnation, and metamorphosis. Of course, the Hindu religion, in the first subject of religion, believes in God and the Brahman universal soul, but Buddha basically avoided discussions of the origin of the universe and God, and his emphasis was on living honestly thru meditation.
Can all the discussions of quantum physics and Big bang theory establish the existence or lack of an intelligence, beyond the universe, time and space, as we know it, or even be a reason for creation of the world, for example by something like the Aristotelian Unmoved Mover, and not to have any impact on the day-to-day operation of the created world, so that it not be its responsibility for the hundreds of millions of destitute people dead in the tsunami and earthquakes?
I think this can be possible and it would be like the God of Spinoza about which I previously wrote in Sufism and Fatalism. And today we can closely study the light that had been emitted 14 billion years ago, at the moment of the start of time and space and as Stephen Hawking said to ask what was before Big Bang is like asking what is south of the South Pole, meaning the the concept of time was meaningless before the Big Bang.
But does this God have any resemblance to the God of Islam or Christianity? in my opinion the answer is "no", because the God that assigns prophets, and sends holy books, better use His power and stop the fatalities of the tsunami and earthquakes, and to also send a new holy book to remove all these contradictory interpretations of His Word.
Nonetheless, is it possible that a God other than the Abrahamic God to exist? The way the deists like Thomas Jefferson believed? In my opinion such a possibility exists. For example, I can understand the recent position of Professor Anthony Flew.
Yet the use of these discussions, by the intellectuals who never could or can cut off from Islam, is to justify their backwardness, and in my opinion is to misuse science. In other words, a religion like Buddhism which has believed in an ultimate reality in the world, and has called on its followers to use meditation for spiritual growth, and has not claimed to have a holy book, has the right to use the results of the scientific research for better understanding of reality, but a religion like Abrahamic religions, that consider God personally involved in the affairs of the world, and considers its prophet and clergy as the representatives of that God, better not to use the deist view of Big Bang and other scientific views, to save its retrogressive religion.
For example, I see in the writings of some of the political activists of Iran who write about using the new achievements of science to "return to spirituality". I do not understand what they mean by "return"! If they mean the spirituality of the Abrahamic religion like Islam, that are based on the belief in a personal God, it is better that human society not to return to that kind of spirituality, as the weakness of belief in the God of those religion is the reason, that many of the fanatic believers of those religions, with the loss of their faith in their religion, threw away their ethics too, the same way that Bertrand Russell has best discussed this issue of the fall of ethical values of the previous religious believers.
In contrast, those who have not made God the guardian of ethics, and ethics for them has been based on meditations of the individual and personal spiritual evolution, whether believing in religion like Buddhism or not, have offered a stronger ethics for societies. The experience of Buddhism proves that ethics can go forward separate from the discussion of God and Creation, and as noted by believed by some like Jack Li, spiritual evolutionary process is a personal process.
But to equate such evolution to a new interpretation of Islam, is the effort of those who are trying to save Islam, from the bitter experience of the last 26 years, and the reality that the moral decay of the yesterday's Islamic believers, is the result of a system that makes a ethical guardian king out of the God of Abrahamic religions, and not that the meditation of the individual to be the way to achieve personal evolution and higher ethics, and to recognize honesty and right action as the guiding light of human action, and not the fear of Abrahamic God who asks the murder of the son as a test to prove the faithfulness of the father to this God.
Basically the problem of the monotheism of the Abrahamic religion can best be seen in the Ten Commandments of Moses, although those ethical laws were necessary for the society, but the God which is like a tyrant monarchy is its guardian, which is the reason for all the decadence that follows after the belief in such God is lost in this world, and the call for "return" to such spirituality is nothing but retrogression. These are the words of the God of Moses in his second commandment, from the Ten Commandments, which clearly shows the result of such "return to spirituality" is returning to what kind the kind of thinking of the monotheistic religions which were like an absolutist monarchy in the realm of human thought:
"2. You shall not make for yourself an idol in the form of anything in heaven above or on the earth beneath or the water below. You shall not bow down to them or worship them; for I, the LORD your God, am a jealous God, punishing the children for the sin of the fathers to the third and fourth generation of those who hate me, but showing love to a thousand generations of those who love me and keep my commandments."
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
January 4, 2005
Related Articles:
Secularism & Pluralism-Essays
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralismEng.htm
سام قندچی
از انقلاب 1357 در ايران تا کنون بسياري از کساني که ترجيح ميدادند درباره مسائل مذهبي حرفي نزنند، عملأ وادار شده اند که در اين عرصه بيش از آنچه مايلند صحبت کنند. مثلأ در پاسخ به بسياري از روشنفکران اسلامي در ايران، در زمان شاه، وقتي آنها تئوري بيگ بنگ در کيهانشناسي را در تأييد وجود خداي خود مياوردند، کمتر کسي آنها را به چالش ميکشيد، که آخر چطور اين خدائي که به تصور آنها خالق هستي از نيستي در لحطه بيگ بنگBig Bang است، مساوي خداي قران و اسلام ميتواند باشد؟
اگر اين خداي بيگ بنگ بعد از خلق جهان تصميم گرفته کماکان در آن فعال باشد و کتاب آسماني و پيغمبر بفرستد، چرا براي پايان دادن به همه اين اختلافات مذهبي تماس تازه اي برقرار نميکند، همانگونه که با موسي و عيسي و محمد برقرار کرد، و در اين عصر اطلاعات و اينترنت نگذارد حرف هايش تحريف شوند. آيا اين هم نظير زلزله سونامي اخير مشيت الهي است؟
بنظر من موضوع مذهب دو مطلب است. يکي مباحث مربوط به منشأ جهان و اينکه آيا خدائي آن را خلق کرده و يا آنکه معماي نهائي وجود بايستي نوع ديگري نگريسته شود؟ دومين موضوع مربوط به زندگي درستکارانه است.
مذاهب ابراهيمي اساسأ اين دومبحث را متصل ميبينند، چرا که بنظر آنها خدا مسول پاداش يا جزاي زندگي درست يا نادرست است، و فرد بخاطر اعمالش به بهشت يا دوزخ ميرود. در مذاهبي نظير هندوئيسم و بودائيسم، در خود عرصه دوم مذهب، کنترل و توازن از طريق اعتقاد به کارماKarma، حلول و تناسخ تأمين ميشود. البته مذهب هندو به خدا و روح جهاني برهمن هم، در عرصه اول مذهب اعتقاد دارد، ولي بودا اساسأ از مباحث منشأ جهان و خدا پرهيز ميکرد، و تأکيدش بر زندگي درستکارانه و تأمل انديشمندانهMeditation بود.
آيا همه بحث هاي فيزيک کوانتا و تئوري بيگ بنگ ميتواند به وجود يا عدم وجود شعور، فراسوي جهاني که ما ميشناسيم، و يا حتي بر خلقت جهان دلالت کند، مثلأ موجوديتي با شعوري نظير حرکت دهنده اوليهUnmoved Mover ارسطو، که در عمل روزانه جهان خلق شده تأثيري نداشته باشد، يعني مشيت وي نباشد که مثلأ سونامي و زلزله صدها هزار نفر مردم بي پناه را نابود کند.
بنظر من اين امکان وجود دارد و چنين خدائي شبيه خداي اسپينوزا است که قبلأ در صوفيگري و تقدير گرائي درباره آن نوشته ام. و ما امروز حتي ميتوانيم نوري که 14 بليون سال پيش از زمان بيگ بنگ ساطع شده را در دقت بسيار زيادي مرور کنيم، که ارتباط ما با آن لحظه آغاز زمان و مکان است و بقول استيون هاوکينگ سوال آنکه قبل از بيگ بنگ چه بوده است، مثل آن است که بپرسيم جنوب تر از قطب جنوب چيست، يعني مفهوم زمان قبل از بيگ بنگ بي معني است؟
ولي آيا چنين خدائي هيچ شباهتي به خداي اسلام يا مسيحيت دارد؟ بنظر من نه، چرا که خدائي که پيغمبر تأيين ميکند، و کتاب آسماني ميفرستد، بهتر است که از آن توان استفاده کند و از تلف شدن هاي سونومي و زلزله جلوگيري کند، و يک کتاب جديد آسماني هم بفرستد که همه اين برداشت هاي ضد و نقيض از کلامش برطرف شود.
با اين حال آيا خداي غير از خداي مذاهب ابراهيمي ميتواند وجود داشته باشد؟ آنگونه که دئيست هائيDeists نظير توماس جفرسون معتقد بودند؟ بنظر من چنين امکاني وجود دارد. مثلأ موضع اخير پرفسور آنتوني فلوAnthony Flew براي من قابل درک است.
اما استفاده از اينگونه بحث ها، توسط روشنفکراني که نميتوانسته و نميتوانند از اسلام ببرند ، براي توجيه واپس گرائي خود است ، و بنظر من سواستفاده است از علم. به عبارت ديگر، مذهبي نظير بودائيسم که به معماي نهائي در جهان معتقد بوده، و پيروانش را به تأمل انديشمندانهMeditation براي تکامل معنوي خوانده، و ادعاي کتاب آسماني نداشته است، حق دارد نتائج تحقيقات علمي را براي درک بهتر واقعيت بکار برد، اما مذهبي نظير مذاهب ابراهيمي، که خدا را شخصأ در کار جهان دخيل دانسته، و پيغمبر و روحانيون خود را نماينده آن خدا خوانده اند، بهتر است که از توضيح دئيستي بيگ بنگ و ديدگاه هاي علوم ديگر، براي بقاي مذهب عقب مانده خود سو استفاده نکنند.
مثلأ من در نوشته هاي برخي فعالين سياسي ايران ميبينم، که از دستاوردهاي جديد علم، براي "بازگشت به معنويت" مينويسند. من نميفهمم منظور از "بازگشت" چيست! اگر منظور معنويت مذاهب ابراهيمي نظير اسلام است، که متکي به اعتقاد آنها به خداي شخصيPersonal God است، بهتر است که جامعه بشري هيچگاه به آن معنويت بر نگردد، چرا که سست شدن اعتقاد به خداي آن مذاهب باعث شده، که بسياري از پيروان سر سخت آن مذاهب، با از دست دادن اعتقادات مذهبي شان، اخلاق خود را نيز با آن بدور ريخته اند، آنگونه که برتراند راسل بخوبي اين موضوع را درباره سقوط اخلاقي مومنين سابق بحث کرده است.
بالعکس آنها که نگهبان اخلاق را خدا نکردند، و اخلاق را به تأمل انديشمندانه فرد و تکامل معنوي فرد متکي کردند، چه معتقد به مذهب معيني نظير بودائيسم و چه نه، اخلاق قدرتمند تري را براي جوامع به ارمغان آوردند. تجربه مذهب بودائيسم ثابت کرد که اخلاق ميتواند جدا از بحث خدا و خلقت پيش رود، و آنگونه که برخي نظير جک لي معتقد بودند، پروسه تکامل معنوي يک پروسه فردي است.
اما چنين تکاملي را مساوي تفسير جديد از اسلام تلقي کردن، کوشش آنهائي است که سعي در نجات دادن اسلام، از تجربه تلخ واپس گرائي ايران در 26 سال گذشته دارند، و فراموش ميکنند که سقوط اخلاقي ناشي از بي ايماني مومنين ديروز به اسلام، نتيجه سيستمي است که از خداي مذاهب ابراهيمي، شاه نگهبان اخلاق ساخته است، و نه آنکه تأمل انديشمندانه فرد را، راه رسيدن به تکامل معنوي و اخلاق والا بشناسد، که صداقت و راستي را راهنماي عمل انساني بشناسد، و نه ترس از خداي ابراهيمي را، که از پدر براي آزمايش وفاداري، سر بريدن پسر را بخواهد.
اساسأ اشکال يکتاپرستي مذاهب ابراهيمي را به بهترين وجه در ده فرمان موسي ميتوان مشاهده کرد، يعني گرچه آن قوانين اخلاقي براي جامعه لازم بودند، ولي خدائي که نظير يک پادشاه مستبد نگهبان آن است، در واقع باعث همه آن فسادي است که در پي پاشيدن اعتقاد به آن خدا در دنيا مشاهده ميکنيم، و خواست "بازگشت" به آن معنويت جز واپس گرائي نيست. اين است عبارات خداي موسي در دومين فرمان، از ده فرمان، که بخوبي نتيجه چنين "بازگشت معنويت" را نشان ميدهد، غير از بازگشت به انديشه مذاهب يکتاپرستي اي نيست که نظير سلطنت مطلقه، اما در عرصه انديشه بشر بودند:
"فرمان دوم- شما نبايستي براي خود بتي در شکل هر چيزي در آسمان بالا ، يا در زمين زير يا، يا در آب پائين بسازيد. شما نبايستي به آنها تعظيم کنيد، يا آنان را پرستش کنيد، چرا که من ارباب و خداي شما، يک خداي حسود هستم، که کودکان را براي گناهان پدرانشان، که در سه يا چهار نسل قبل، از من متنفر بودند، تنبيه ميکنم، اما به هزاران نسل مابعد آنهائي که مرا دوست دارند، و فرامين من را اجرا ميکنند، عشق ميورزم."
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
15 دي 1383
January 4, 2005
مقالات مرتبط:
سکولاريسم، پلوراليسم، و چند رساله ديگر
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
متن مقاله به انگليسي
The God and Us
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/363-GodAndUsEng.htm
From the 1979 Revolution of Iran till now, many of those who prefer not to talk much about religious issues, in practice are compelled to talk more than they wish in these areas. For example, in response to many of the Islamic intellectuals of Iran, at the time of the Shah, when they mentioned Big Bang cosmological theory as a proof for their God, not that many people would challenge them as to how this God whom in their view was the Creator from Nothingness to Being at the moment of Big Bang, could be equal to the God of Koran and Islam?
If this God of Big Bang, after the creation of the universe had decided to still be active and to send Holy Books and prophets, why doesn't he initiate a new contact, the same way he contacted Moses, Jesus, and Mohammad in the past, to end all these religious wars, and in this era of information and Internet not to allow His words to be distorted. Are all these like the recent earthquake tsunami God's higher will?
In my opinion, the subject of religion is two issues. The first are discussion dealing with the origin of the universe and whether a God has created it or the ultimate reality of existence should be viewed from a different angle? The second subject is about living right.
All the Abrahamic religions see the above two issues to be related, because in their view God is in charge of reward or punishment of right and wrong actions, and the individual will go to heaven or hell depending on his actions. In religions like Buddhism and Hinduism, within the realm of the second subject of religion, the checks and balances are held by Karma, reincarnation, and metamorphosis. Of course, the Hindu religion, in the first subject of religion, believes in God and the Brahman universal soul, but Buddha basically avoided discussions of the origin of the universe and God, and his emphasis was on living honestly thru meditation.
Can all the discussions of quantum physics and Big bang theory establish the existence or lack of an intelligence, beyond the universe, time and space, as we know it, or even be a reason for creation of the world, for example by something like the Aristotelian Unmoved Mover, and not to have any impact on the day-to-day operation of the created world, so that it not be its responsibility for the hundreds of millions of destitute people dead in the tsunami and earthquakes?
I think this can be possible and it would be like the God of Spinoza about which I previously wrote in Sufism and Fatalism. And today we can closely study the light that had been emitted 14 billion years ago, at the moment of the start of time and space and as Stephen Hawking said to ask what was before Big Bang is like asking what is south of the South Pole, meaning the the concept of time was meaningless before the Big Bang.
But does this God have any resemblance to the God of Islam or Christianity? in my opinion the answer is "no", because the God that assigns prophets, and sends holy books, better use His power and stop the fatalities of the tsunami and earthquakes, and to also send a new holy book to remove all these contradictory interpretations of His Word.
Nonetheless, is it possible that a God other than the Abrahamic God to exist? The way the deists like Thomas Jefferson believed? In my opinion such a possibility exists. For example, I can understand the recent position of Professor Anthony Flew.
Yet the use of these discussions, by the intellectuals who never could or can cut off from Islam, is to justify their backwardness, and in my opinion is to misuse science. In other words, a religion like Buddhism which has believed in an ultimate reality in the world, and has called on its followers to use meditation for spiritual growth, and has not claimed to have a holy book, has the right to use the results of the scientific research for better understanding of reality, but a religion like Abrahamic religions, that consider God personally involved in the affairs of the world, and considers its prophet and clergy as the representatives of that God, better not to use the deist view of Big Bang and other scientific views, to save its retrogressive religion.
For example, I see in the writings of some of the political activists of Iran who write about using the new achievements of science to "return to spirituality". I do not understand what they mean by "return"! If they mean the spirituality of the Abrahamic religion like Islam, that are based on the belief in a personal God, it is better that human society not to return to that kind of spirituality, as the weakness of belief in the God of those religion is the reason, that many of the fanatic believers of those religions, with the loss of their faith in their religion, threw away their ethics too, the same way that Bertrand Russell has best discussed this issue of the fall of ethical values of the previous religious believers.
In contrast, those who have not made God the guardian of ethics, and ethics for them has been based on meditations of the individual and personal spiritual evolution, whether believing in religion like Buddhism or not, have offered a stronger ethics for societies. The experience of Buddhism proves that ethics can go forward separate from the discussion of God and Creation, and as noted by believed by some like Jack Li, spiritual evolutionary process is a personal process.
But to equate such evolution to a new interpretation of Islam, is the effort of those who are trying to save Islam, from the bitter experience of the last 26 years, and the reality that the moral decay of the yesterday's Islamic believers, is the result of a system that makes a ethical guardian king out of the God of Abrahamic religions, and not that the meditation of the individual to be the way to achieve personal evolution and higher ethics, and to recognize honesty and right action as the guiding light of human action, and not the fear of Abrahamic God who asks the murder of the son as a test to prove the faithfulness of the father to this God.
Basically the problem of the monotheism of the Abrahamic religion can best be seen in the Ten Commandments of Moses, although those ethical laws were necessary for the society, but the God which is like a tyrant monarchy is its guardian, which is the reason for all the decadence that follows after the belief in such God is lost in this world, and the call for "return" to such spirituality is nothing but retrogression. These are the words of the God of Moses in his second commandment, from the Ten Commandments, which clearly shows the result of such "return to spirituality" is returning to what kind the kind of thinking of the monotheistic religions which were like an absolutist monarchy in the realm of human thought:
"2. You shall not make for yourself an idol in the form of anything in heaven above or on the earth beneath or the water below. You shall not bow down to them or worship them; for I, the LORD your God, am a jealous God, punishing the children for the sin of the fathers to the third and fourth generation of those who hate me, but showing love to a thousand generations of those who love me and keep my commandments."
Hoping for a Futurist, Federal, Democratic, and Secular Republic in Iran,
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
January 4, 2005
Related Articles:
Secularism & Pluralism-Essays
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralismEng.htm